با اینکه شراطا کامل نیس ولی میذارم
پارت ۳
بعد گوشیش و کنار گذاشت و بخاطر ازدواجش ناراحت بود و گریه میکرد و خوابش برد
صبح
ات از خواب بلند شد و کش و قوصی ب کمرش داد و بلند شد آبی ب دست و صورتش زد و ی حموم بیس دیقه ای رفت و اومد لباساش و پوشی د موهای بلند و موج موجیشو با سشوار خش کرد و بعد موهاش رو شونه کرد و ی آرایش ملایم کرد
رف پایین ک صبحونه بخوره ولی کسی نبود و ی امروز و با آرامش صبحونه خورد
بعد چن مین میخواس برا مهمونی شب لباس بخره و بره خرید
به یکی بادیگارد گفت ک ماشین بیارن ک بره خرید بعدم بادیگارد فرمانش ات و اجرا کرد و ماشین اومد و رف چن دس لباس خوشگل مجلسی گرفت و بعد وارد ی پاساژ دیگه شد و لوازم آرایشی گرف
از بس خرید داش خسته شده بود و بعد ب بادیگاردا گف ماشین و بیارن و ی راس برن خونه
تا رسیدن خونه ات دویید سمت اتاقش و خودشو پرت کرد رو تخت و با همون لباسای بیرونیش خوابید
تهیونگ
این جشن ی فرست خوبه ک ات و بدزدم و مال خودم کنم و از پدرش انتقام بگیرم
برا جشن از بین لباساش ی کت شلوار مشکی انتخاب کرد و گذاشت کنار برا شب
کمکم شب شد و همه داشتن آماده میشدن ک برن جشن
ات و تهیونگ با بادیگارداشون ب سمت محل برگزاری جشن فارغوالتحصیلی حرکت کردن و باهم رسیدن
هر دوتاشون از دیدن هم مات مونده بودن ته میگف:چ خوشگل شده البته همیشه خوشگله ولی امشب ک عالیع شده
اتم میگف:وا این همون تهیونگه چ خوشگل شده(بوده ولی تو کور بودی)خیلی هات شده
(لباسای ات و تهیونگ گذاشتم)
تهیونگ اومد جلو و رو ب ات گف:خانم کیم به من افتخار همراهی کردنتون و ب داخل میدید؟
و دستش حلقه کرد و اتم با تکون دادن سرش تایید کرد و دستش و دور آرنج ت قفل کرد و به داخل حرکت کردن
خب بسه
تازه داستان شرو شده ببینید داخل چ اتفاقاتی قراره بی افته
لایک ۱۵ و کامنت ۱۵
بعد گوشیش و کنار گذاشت و بخاطر ازدواجش ناراحت بود و گریه میکرد و خوابش برد
صبح
ات از خواب بلند شد و کش و قوصی ب کمرش داد و بلند شد آبی ب دست و صورتش زد و ی حموم بیس دیقه ای رفت و اومد لباساش و پوشی د موهای بلند و موج موجیشو با سشوار خش کرد و بعد موهاش رو شونه کرد و ی آرایش ملایم کرد
رف پایین ک صبحونه بخوره ولی کسی نبود و ی امروز و با آرامش صبحونه خورد
بعد چن مین میخواس برا مهمونی شب لباس بخره و بره خرید
به یکی بادیگارد گفت ک ماشین بیارن ک بره خرید بعدم بادیگارد فرمانش ات و اجرا کرد و ماشین اومد و رف چن دس لباس خوشگل مجلسی گرفت و بعد وارد ی پاساژ دیگه شد و لوازم آرایشی گرف
از بس خرید داش خسته شده بود و بعد ب بادیگاردا گف ماشین و بیارن و ی راس برن خونه
تا رسیدن خونه ات دویید سمت اتاقش و خودشو پرت کرد رو تخت و با همون لباسای بیرونیش خوابید
تهیونگ
این جشن ی فرست خوبه ک ات و بدزدم و مال خودم کنم و از پدرش انتقام بگیرم
برا جشن از بین لباساش ی کت شلوار مشکی انتخاب کرد و گذاشت کنار برا شب
کمکم شب شد و همه داشتن آماده میشدن ک برن جشن
ات و تهیونگ با بادیگارداشون ب سمت محل برگزاری جشن فارغوالتحصیلی حرکت کردن و باهم رسیدن
هر دوتاشون از دیدن هم مات مونده بودن ته میگف:چ خوشگل شده البته همیشه خوشگله ولی امشب ک عالیع شده
اتم میگف:وا این همون تهیونگه چ خوشگل شده(بوده ولی تو کور بودی)خیلی هات شده
(لباسای ات و تهیونگ گذاشتم)
تهیونگ اومد جلو و رو ب ات گف:خانم کیم به من افتخار همراهی کردنتون و ب داخل میدید؟
و دستش حلقه کرد و اتم با تکون دادن سرش تایید کرد و دستش و دور آرنج ت قفل کرد و به داخل حرکت کردن
خب بسه
تازه داستان شرو شده ببینید داخل چ اتفاقاتی قراره بی افته
لایک ۱۵ و کامنت ۱۵
۲۵.۹k
۲۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.