پارت 25
ویو هلن
که بیدار شدم کوک روی تختش تازه بیدار شده بود ببینه من چرا دارم تکون میخوردم تا دیدمش سریع رفتم عقب که اون اومد جلو
هلن: نیا جلو لطفا (بغض)
کوک: چی شده عزیزم؟
اومد جلو که کل کمرشو گشتم اصلحه یا چاقو همراهش نباشه
کوک: بازم خواب جیم رو دیدی؟
هلن: لطفا برو عقب(همش همینو تکرار میکنه)
ویو کوک
هی داشت میگفت برو عقب لکنت گرفته بود چشماش قرمز بود داشت کم کم حولم میداد که..
ویو هلن
نمیرفت عقب داشتم حولش میداد ولی اون.... اون.... منو بوسید؟ دستشو گذاشت روی کمرم و منو به خودش چسبوند و بوسید؟ اولش سعی داشتم جدا شدم ولی با گازی که به زبونم زد پشیمون شدم دستامو روی صورتش گذاشت و دوباره کمرم رو کامل گرفت و بعد براید بغلم کرد
کوک: اگر من جیم باشم نمیبوسمت
افتاد؟
سرمو تکون دادم که منو دوباره برد اتاق خودش
گذاشتم
روی تخت و خودش دوم سرشو روی سینم گذاشت
کوک: چقدر نرمن
هلن: کوک.... چرا خوابیدی روم؟
کوک: چون میخوتم بهت سابت کنم که من جیم نیستم منو شبیه اون نبین(داشت بهم نگاه میکرد)
با چشمای اشکی داشت نگام میکرد که از لب بوسیدمش
و یه خنده بانی کرد و روم خمه زد و تا جون داشتیم اون شب لب گرفتیم حالا نا گفته نمونه کوک میخواست ادامه بدیم من نزاشتم ولی لمسم میکرد منم از ترس اینکه تحریک بشه یه دعفه هم دخترونگیم
رو از دست بدم و هم حامله شم اصلا دست بهش مخصوصا دیکش نزدم خلاصه تون شب کلی خوش گذروندیم و اخر توی بغل هم خوابمون برد
که بیدار شدم کوک روی تختش تازه بیدار شده بود ببینه من چرا دارم تکون میخوردم تا دیدمش سریع رفتم عقب که اون اومد جلو
هلن: نیا جلو لطفا (بغض)
کوک: چی شده عزیزم؟
اومد جلو که کل کمرشو گشتم اصلحه یا چاقو همراهش نباشه
کوک: بازم خواب جیم رو دیدی؟
هلن: لطفا برو عقب(همش همینو تکرار میکنه)
ویو کوک
هی داشت میگفت برو عقب لکنت گرفته بود چشماش قرمز بود داشت کم کم حولم میداد که..
ویو هلن
نمیرفت عقب داشتم حولش میداد ولی اون.... اون.... منو بوسید؟ دستشو گذاشت روی کمرم و منو به خودش چسبوند و بوسید؟ اولش سعی داشتم جدا شدم ولی با گازی که به زبونم زد پشیمون شدم دستامو روی صورتش گذاشت و دوباره کمرم رو کامل گرفت و بعد براید بغلم کرد
کوک: اگر من جیم باشم نمیبوسمت
افتاد؟
سرمو تکون دادم که منو دوباره برد اتاق خودش
گذاشتم
روی تخت و خودش دوم سرشو روی سینم گذاشت
کوک: چقدر نرمن
هلن: کوک.... چرا خوابیدی روم؟
کوک: چون میخوتم بهت سابت کنم که من جیم نیستم منو شبیه اون نبین(داشت بهم نگاه میکرد)
با چشمای اشکی داشت نگام میکرد که از لب بوسیدمش
و یه خنده بانی کرد و روم خمه زد و تا جون داشتیم اون شب لب گرفتیم حالا نا گفته نمونه کوک میخواست ادامه بدیم من نزاشتم ولی لمسم میکرد منم از ترس اینکه تحریک بشه یه دعفه هم دخترونگیم
رو از دست بدم و هم حامله شم اصلا دست بهش مخصوصا دیکش نزدم خلاصه تون شب کلی خوش گذروندیم و اخر توی بغل هم خوابمون برد
۴.۳k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.