قدم زدن ....
قدم زدن ....
شانـہ به شانہ ی ڪسی ڪه
مالڪیتش دستم را محڪم میفشـارد
و نگاهش هـر دم ...
فریاد میزند سوگند وفاداریش را ....
در شهری ڪه قحطی عشق ...
فراگیر شده است...
چشمهایم را پرغرور و
اعتماد حضورش
قـلبم را آرام مـے ڪند،
شانـہ به شانہ ی ڪسی ڪه
مالڪیتش دستم را محڪم میفشـارد
و نگاهش هـر دم ...
فریاد میزند سوگند وفاداریش را ....
در شهری ڪه قحطی عشق ...
فراگیر شده است...
چشمهایم را پرغرور و
اعتماد حضورش
قـلبم را آرام مـے ڪند،
۳.۹k
۲۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.