معما ی پیدا نشده
معما ی پیدا نشده❓📝
پارت : ²
ویو لیسا :
داشتیم مرتب میکردیم که من به یه کنترل برخوردم لیسا رو صدا زدم
لیسا : جنی بیا
جنی : امدم
جنی : این چیه؟
لیسا : منم نمیدونم شبیه یه کنترل هست
از روی کنجکاوی دکمه ای که روش نوشته بود روشن را زدیم که ناگهان آقای مدیر وارد اتاق شد
مدیر : شما دارید مرتب میکنید یا بازی؟
جنی : داریم مرتب میکنم آقا
مدیر : اما من که مرتبی نمیبینم
مدیر : دست از بازیگوشی کردن بردارید و شروع کنید زود (با کمی داد)
جنی و لیسا : ببخشید الان تموم میکنیم
وقتی که آقای مدیر رفت جنی داشت کم کم ناپدید میشد
لیسا : جنی تو داری ناپدید میشی
جنی : چی میگی لیسا؟.....تو داره ناپدید میشی
لیسا : چی؟
که جفتمون یه جیغ زدیم و بعد چشمامون سیاهی رفت
(۳۰ مین بعد)
با صدای جنی بلند شدم
جنی : لیسا....لیسا...بلند شو
لیسا : ما کجاییم؟
جنی : نمیدونم شبیه یه جنگل میمونه
لیسا : سرم درد میکنه
جنی : هی لیسا اون چیه؟
لیسا : کدام؟
جنی : اون که اونجاست
لیسا : ها دیدم
لیسا : شبیه یه نقشه است
جنی : وایسا برش دارم
لیسا : عه.....این یه معما هست که هیچوقت حل نشده
جنی : چی؟
لیسا : مگه نشنیدی داستانشو
جنی : نه
لیسا : مامانم بهم گفته که این یه نقشه ی گمشده هست که کلی معما داخلش هست و آدرس یک قصر داخلش هست اما......
جنی : اما چی؟
لیسا : اسم اون قصر یادم نمیاد مامان تو بهت نگفته؟
از دید جنی :
لیسا تا گفت مامان من بغض توی گلوم بود و ترکید و روی سخره ی کوچیک نشستم و گریه کردم
لیسا : جنی چرا گریه میکنی؟... اوه...... (تازه یادش امد)
لیسا : جنی
جنی: هق....بله.....هق
لیسا : من واقعا متاسفم نباید میگفتم
جنی: نه.....هق.....عیبی نداره.....هق
لیسا : پس اشکاتو پاک کن (آمد کنارش نشست و دست های جنی رو گزاشت توی دستاش)
جنی : باشه...باشه (اشک هاشو پاک کرد)
جنی : خوب بریم سراغ نقشه
لیسا : موافقم
جنی : من چیزی نمیفهمم ببین تو میفهمی
لیسا : بده ببینم.......مرحله ی اول؟
جنی : چی؟
لیسا : انگار مرحله ی اول.....
جنی : خوب؟
لیسا : این گوشه نوشته که اگر شما این نقشه رو پیدا کردین باید وارد ۵ مرحله بشین....پس الان نوبت مرحله ی اول است
جنی : یعنی چی؟
لیسا : نمیدونم
جنی و لیسا روشون را برگرداندند و دیدند که چند تا آدم به سمتشون میدوند
لیسا : جنی....
جنی : بله؟
لیسا : ببین پشتت رو
جنی : ای بابا.....لیسا بدو بدووووو
دویدند تا جایی که میتوانستند نفس نفس میزند و فکر میکردن که اون ها کی بودن
جنی : اونا کی بودن؟
لیسا : فکر کنم اون مرحله ی اوله
تمام آدم ها دورشون رو گرفتن
جنی : لیسا....
لیسا : بله؟ (نفس نفس زدن) او گندش بزنن.......
جنی: لیسا
لیسا : بله؟
جنی : بدو
لیسا : چی؟
جنی : بدو
لیسا : نمیشه
جنی : چرا سمت تو خیلی کمن از اونجا میریم
لیسا : مطمئنی جواب میده؟
جنی : آره مطمعنم
لیسا : خوب پس میگی مطمئنی،اوکی
جنی : یک
لیسا : دو
جنی : سه بدوووو
(نکته : تمام اینارو اروم گفتن طوری که فقط خودشون بشنوند)
داشتیم میدویدیم که..........
پایان پارت ²
پارت : ²
ویو لیسا :
داشتیم مرتب میکردیم که من به یه کنترل برخوردم لیسا رو صدا زدم
لیسا : جنی بیا
جنی : امدم
جنی : این چیه؟
لیسا : منم نمیدونم شبیه یه کنترل هست
از روی کنجکاوی دکمه ای که روش نوشته بود روشن را زدیم که ناگهان آقای مدیر وارد اتاق شد
مدیر : شما دارید مرتب میکنید یا بازی؟
جنی : داریم مرتب میکنم آقا
مدیر : اما من که مرتبی نمیبینم
مدیر : دست از بازیگوشی کردن بردارید و شروع کنید زود (با کمی داد)
جنی و لیسا : ببخشید الان تموم میکنیم
وقتی که آقای مدیر رفت جنی داشت کم کم ناپدید میشد
لیسا : جنی تو داری ناپدید میشی
جنی : چی میگی لیسا؟.....تو داره ناپدید میشی
لیسا : چی؟
که جفتمون یه جیغ زدیم و بعد چشمامون سیاهی رفت
(۳۰ مین بعد)
با صدای جنی بلند شدم
جنی : لیسا....لیسا...بلند شو
لیسا : ما کجاییم؟
جنی : نمیدونم شبیه یه جنگل میمونه
لیسا : سرم درد میکنه
جنی : هی لیسا اون چیه؟
لیسا : کدام؟
جنی : اون که اونجاست
لیسا : ها دیدم
لیسا : شبیه یه نقشه است
جنی : وایسا برش دارم
لیسا : عه.....این یه معما هست که هیچوقت حل نشده
جنی : چی؟
لیسا : مگه نشنیدی داستانشو
جنی : نه
لیسا : مامانم بهم گفته که این یه نقشه ی گمشده هست که کلی معما داخلش هست و آدرس یک قصر داخلش هست اما......
جنی : اما چی؟
لیسا : اسم اون قصر یادم نمیاد مامان تو بهت نگفته؟
از دید جنی :
لیسا تا گفت مامان من بغض توی گلوم بود و ترکید و روی سخره ی کوچیک نشستم و گریه کردم
لیسا : جنی چرا گریه میکنی؟... اوه...... (تازه یادش امد)
لیسا : جنی
جنی: هق....بله.....هق
لیسا : من واقعا متاسفم نباید میگفتم
جنی: نه.....هق.....عیبی نداره.....هق
لیسا : پس اشکاتو پاک کن (آمد کنارش نشست و دست های جنی رو گزاشت توی دستاش)
جنی : باشه...باشه (اشک هاشو پاک کرد)
جنی : خوب بریم سراغ نقشه
لیسا : موافقم
جنی : من چیزی نمیفهمم ببین تو میفهمی
لیسا : بده ببینم.......مرحله ی اول؟
جنی : چی؟
لیسا : انگار مرحله ی اول.....
جنی : خوب؟
لیسا : این گوشه نوشته که اگر شما این نقشه رو پیدا کردین باید وارد ۵ مرحله بشین....پس الان نوبت مرحله ی اول است
جنی : یعنی چی؟
لیسا : نمیدونم
جنی و لیسا روشون را برگرداندند و دیدند که چند تا آدم به سمتشون میدوند
لیسا : جنی....
جنی : بله؟
لیسا : ببین پشتت رو
جنی : ای بابا.....لیسا بدو بدووووو
دویدند تا جایی که میتوانستند نفس نفس میزند و فکر میکردن که اون ها کی بودن
جنی : اونا کی بودن؟
لیسا : فکر کنم اون مرحله ی اوله
تمام آدم ها دورشون رو گرفتن
جنی : لیسا....
لیسا : بله؟ (نفس نفس زدن) او گندش بزنن.......
جنی: لیسا
لیسا : بله؟
جنی : بدو
لیسا : چی؟
جنی : بدو
لیسا : نمیشه
جنی : چرا سمت تو خیلی کمن از اونجا میریم
لیسا : مطمئنی جواب میده؟
جنی : آره مطمعنم
لیسا : خوب پس میگی مطمئنی،اوکی
جنی : یک
لیسا : دو
جنی : سه بدوووو
(نکته : تمام اینارو اروم گفتن طوری که فقط خودشون بشنوند)
داشتیم میدویدیم که..........
پایان پارت ²
۶.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.