رمان عاشقم باش☺💜
part 66
رسیدیم خونه
به خانواده ارسلان هم موضوعو گفتیم همه موافق بودن و بچه ها و دوستامونم دعوت کردیم
خلاصه اون دو سه روز مثه برق و باد گذشت چه تند...
ما از چهار شنبه لباس و اینا گرفتیم(عکس میزارم)
صبح جمعه از خواب بیدار شدیم ساعت 7 و نیم بود
تا کاراونو کردیم و صبحونه خوردیم شد 9 قرار ما برای 8 شب بود
منو پانیذ رفتیم ارایشگاه و اینا و برگشتیم لباس پوشیدیم و اینا ساعت 17:50 تا رفتیم برسیم محضر و اینا منتظر بقیه بشیم همون 8 بود
همه بودن
مامان من که قبل از ما اومده بود
مامان بابا ارسلان و پانیذ که با منو ارسلان اومدن و بچهام اروم اروم اومدن اخر از همه هم عسل و رضا اومدن
عسل:سلام ببخشیددددد خیلی ترافیک بوداااا راه بندون بدی بود
من:خب حالا بیایین بشینین
منو ارسلان رفتیم رو صندلی ها نشستیم و قرآنو گرفتیم دستمو خیلی استرس داشتم خیلی یعنی خیلی هاااااا
خطبه رو داشتن میخوندن
عاقد:به مبارکی و میمنت پیوند آسمانی عقد ازدواج دائم و همیشگی بین دوشیزه محترمه سرکار خانم دیانا رحیمی و آقای ارسلان کاشی منعقد و اجرا می گردد.
دوشیزه محترمه مکرمه سرکار خانم دیانا رحیمی
آیا بنده وکیلم شما را به عقد زوجیت دائم و همیشگی آقای ارسلان کاشی به صِداق و مهریهٔ معین در بیاورم؟
مامان ارسلان:عروس رفته گل بچینه
عاقد:بسیار خب برای بار دوم عرض میکنم ایا وکیلم؟
مامانم:عروس رفته گلاب بیاره
عاقد:برای بار سوم عرض میکنم ایا وکیلم؟
نگاهی به همه کردم
من:با اجازه بزرگترا و مادرم بله
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
رسیدیم خونه
به خانواده ارسلان هم موضوعو گفتیم همه موافق بودن و بچه ها و دوستامونم دعوت کردیم
خلاصه اون دو سه روز مثه برق و باد گذشت چه تند...
ما از چهار شنبه لباس و اینا گرفتیم(عکس میزارم)
صبح جمعه از خواب بیدار شدیم ساعت 7 و نیم بود
تا کاراونو کردیم و صبحونه خوردیم شد 9 قرار ما برای 8 شب بود
منو پانیذ رفتیم ارایشگاه و اینا و برگشتیم لباس پوشیدیم و اینا ساعت 17:50 تا رفتیم برسیم محضر و اینا منتظر بقیه بشیم همون 8 بود
همه بودن
مامان من که قبل از ما اومده بود
مامان بابا ارسلان و پانیذ که با منو ارسلان اومدن و بچهام اروم اروم اومدن اخر از همه هم عسل و رضا اومدن
عسل:سلام ببخشیددددد خیلی ترافیک بوداااا راه بندون بدی بود
من:خب حالا بیایین بشینین
منو ارسلان رفتیم رو صندلی ها نشستیم و قرآنو گرفتیم دستمو خیلی استرس داشتم خیلی یعنی خیلی هاااااا
خطبه رو داشتن میخوندن
عاقد:به مبارکی و میمنت پیوند آسمانی عقد ازدواج دائم و همیشگی بین دوشیزه محترمه سرکار خانم دیانا رحیمی و آقای ارسلان کاشی منعقد و اجرا می گردد.
دوشیزه محترمه مکرمه سرکار خانم دیانا رحیمی
آیا بنده وکیلم شما را به عقد زوجیت دائم و همیشگی آقای ارسلان کاشی به صِداق و مهریهٔ معین در بیاورم؟
مامان ارسلان:عروس رفته گل بچینه
عاقد:بسیار خب برای بار دوم عرض میکنم ایا وکیلم؟
مامانم:عروس رفته گلاب بیاره
عاقد:برای بار سوم عرض میکنم ایا وکیلم؟
نگاهی به همه کردم
من:با اجازه بزرگترا و مادرم بله
#رمان
#اردیا
#عشق
#عاشقانه
#رمان_اردیا
۲۳.۳k
۰۲ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.