رمان برده ی عمارت پارت 4
ویو ا.ت
تقریباً دو ماهه در این عمارت شکنجه زندگی کردم با تمام سختی ها هیچ کس نبود با هم دوست و یار شه جونگکوک همه آدم نیست اصلا توی این دوماه هر کاری که باعث اعصبانی شدن اون بشه را انجام بدم فقط شلاق میخوردم گاهی هم به فاکم داده بود توی این دو ماه بعضی موقع ها موقعه انجام کار بیهوش میشدم بخاطر شکنجه
امروز صبح
ا.ت
پاشدم رفتم اتاق جونگکوک و شروع به تمیز کاری کردم که خودش اتاق نبود ... بعد یک ساعت کارام تمام شد که میخواستم از اتاق خارج شم که ارباب آمد عصبانی هم آمد
ا.ت . ارباب کارام تمام شد میتوانم برم
کوک. نه «داد»
ا.ت با ترس ب..باشه
کوک. برو اتاق مخفی
ا.ت ویو
کارم آمده دیگه من میمیرم خدا خودت کمکم کن
ا.ت . و..چرا چرا من کار اشتباهی کردم
کوک. نه اما دلم میخواد هر کاری میکنم
ا.ت از چشم هام اسم میاد مثل همیشه رفتم لخت شدم
و به پشت روی تخت خوابیدم
کوک. امروز ۱۰ تا شلاق میخوری
ا.ت . تعجب کردم باشه
ویو ا.ت
شلاق اول را که زد کل بدنم به درد افتاد
زد زد زد آخری هم زیادی درد داشت اههه کشیدم
کوک . وقتی اههه کشید دلم یک جوری شد
و رفتم کاندوم را آوردم نشستم پیشش
ا.ت چی شده ارباب
کوک. من که گفتم ۱۰ شلاق میخوری و ۱۰ تای بعدی را به فاکت میدم
ا.ت . با صدای ارزون گفتم« ب.....با.....باش...باشه»
ویو ا.ت
شروع کرد به مکیدن لبم و حالی که میمکید نیم تنم را هم درآورد و رفت به مکیدن گردنم بعد گردنم به سینه هام رفت من به این کاراش عادت کرده بودم بعد دو تا انگشتش را وارد کرد اعههه هی کشیدم و سومی هم وارد کرد اععم بزرگ تر شد دستش را آورد بیرون و دیکش را وارد کرد اععع هام مثل همیشه بزرگ بزرگ تر میشدن ارضا شده بودم اما کوک نشده بود و کارش را تند تر هم ادامه میداد بعد توم را خالی کرد بیهوش شده بودم بعد چند ساعت بیدار شدم دیدم جونگکوک داره لباس هاشو میپوشه بلند شدم و لباس هام را پوشیدم و چشمام از خستگی داشتن سیاهی میرفتم که خودم را به زور نگه داشتم
کوک. برووو اتاقت
ا.ت . چچ. ...چشم.
خودم را به زور به اتاقم رسوندم
و ساعت ۵:۵۰ بود یعنی من ۴ ساعت با کوک خوابیدم 💀😬
فلش بک به ساعت ۷
ویو نویسنده
کوک و نامادری و پدر کوک دور هم نشسته بود که
یکی از خدمت کار های فضول رفته به پدر کوک گفته که ا.ت از اتاقش نمیاد بیرون و کاراش ناتمام مونده
پدر.ک. جونگکوک برو بگو ا.ت در چه حاله خوبه اگه خوبه به کاراش ادامه بده
کوک . چرا من برم
مادر. کوک پسرم برو ببین دیگه
پدر.ک. برو پسرم ببین دیگه اعع
کوک . ایششش رفتم بابا
تقریباً دو ماهه در این عمارت شکنجه زندگی کردم با تمام سختی ها هیچ کس نبود با هم دوست و یار شه جونگکوک همه آدم نیست اصلا توی این دوماه هر کاری که باعث اعصبانی شدن اون بشه را انجام بدم فقط شلاق میخوردم گاهی هم به فاکم داده بود توی این دو ماه بعضی موقع ها موقعه انجام کار بیهوش میشدم بخاطر شکنجه
امروز صبح
ا.ت
پاشدم رفتم اتاق جونگکوک و شروع به تمیز کاری کردم که خودش اتاق نبود ... بعد یک ساعت کارام تمام شد که میخواستم از اتاق خارج شم که ارباب آمد عصبانی هم آمد
ا.ت . ارباب کارام تمام شد میتوانم برم
کوک. نه «داد»
ا.ت با ترس ب..باشه
کوک. برو اتاق مخفی
ا.ت ویو
کارم آمده دیگه من میمیرم خدا خودت کمکم کن
ا.ت . و..چرا چرا من کار اشتباهی کردم
کوک. نه اما دلم میخواد هر کاری میکنم
ا.ت از چشم هام اسم میاد مثل همیشه رفتم لخت شدم
و به پشت روی تخت خوابیدم
کوک. امروز ۱۰ تا شلاق میخوری
ا.ت . تعجب کردم باشه
ویو ا.ت
شلاق اول را که زد کل بدنم به درد افتاد
زد زد زد آخری هم زیادی درد داشت اههه کشیدم
کوک . وقتی اههه کشید دلم یک جوری شد
و رفتم کاندوم را آوردم نشستم پیشش
ا.ت چی شده ارباب
کوک. من که گفتم ۱۰ شلاق میخوری و ۱۰ تای بعدی را به فاکت میدم
ا.ت . با صدای ارزون گفتم« ب.....با.....باش...باشه»
ویو ا.ت
شروع کرد به مکیدن لبم و حالی که میمکید نیم تنم را هم درآورد و رفت به مکیدن گردنم بعد گردنم به سینه هام رفت من به این کاراش عادت کرده بودم بعد دو تا انگشتش را وارد کرد اعههه هی کشیدم و سومی هم وارد کرد اععم بزرگ تر شد دستش را آورد بیرون و دیکش را وارد کرد اععع هام مثل همیشه بزرگ بزرگ تر میشدن ارضا شده بودم اما کوک نشده بود و کارش را تند تر هم ادامه میداد بعد توم را خالی کرد بیهوش شده بودم بعد چند ساعت بیدار شدم دیدم جونگکوک داره لباس هاشو میپوشه بلند شدم و لباس هام را پوشیدم و چشمام از خستگی داشتن سیاهی میرفتم که خودم را به زور نگه داشتم
کوک. برووو اتاقت
ا.ت . چچ. ...چشم.
خودم را به زور به اتاقم رسوندم
و ساعت ۵:۵۰ بود یعنی من ۴ ساعت با کوک خوابیدم 💀😬
فلش بک به ساعت ۷
ویو نویسنده
کوک و نامادری و پدر کوک دور هم نشسته بود که
یکی از خدمت کار های فضول رفته به پدر کوک گفته که ا.ت از اتاقش نمیاد بیرون و کاراش ناتمام مونده
پدر.ک. جونگکوک برو بگو ا.ت در چه حاله خوبه اگه خوبه به کاراش ادامه بده
کوک . چرا من برم
مادر. کوک پسرم برو ببین دیگه
پدر.ک. برو پسرم ببین دیگه اعع
کوک . ایششش رفتم بابا
۳.۳k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.