تک پارتی تومین
#استری_کیدز
#سونگمین
#لینو
از لینو و سونگمین
وقتی هردوتاشون دوستت دارن(مثلث عشقی) و موقعی که همگی داشتید تمرین دنس میکردید، قرار بود تو با لینو یه تیکه از اهنگ رو کاپلی اجرا کنید و سر همین سونگمین با لینو دعوا میکنه
با حرص به شما دوتا که در حال انجام رقص بودید خیره شده بود، هر بار که مینهو کمرت رو لمس میکرد، دندون هاش رو محکم روی هم فشار میداد، دیگه داشت عصبی میشد.. از نظرش مینهو حسابی باهات ارتباط فیزیکی برقرار کرده بود، با لحنی پر از طعنه گفت
_لینو هیونگ.. داری با ا.ت میرقصی یا دستمالیش میکنی؟!
جفتتون با تعجب از رقصیدن دست کشیدید، مینهو خواست چیزی بگه که تو سریعتر گفتی
&یا سونگمینا.. خجالت بکش.. این چه حرف مسخره ایه
~بیخیال ا.ت
_چرا تو عصبانی میشی؟!
از روی صندلی بلند شد و سمتتون آمد
&چون داری چرت و پرت میگی
_خوشت میاد لینو هیونگ بهت دست بزنه؟!مثل اینکه زیادی خوشت میاد. وگرنه چرا باید سیوشرتت رو در بیاری و با کراپ تاپ باهاش تمرین کنی
چشم هات گرد شد.. خود سونگمین هم میدونست که وقتی عرق میکنی بدت میاد چیزی تنت باشه، حرفش باعث ناراحتیت شده بود و این درون چشم هات موج میزد
~هی سونگمین.. حرف دهنتو بفهم
_نفهمم چی میشه!؟ چیکار میکنی؟! ثابت میکنی هیونگمی؟! به بهانه دنس دستمالیش میکنی اونم هیچی نمیگه.. خب چیزی بینتونه بگید ماهم بدونیم
&.کیم سونگمین تو چه مرگته؟! نه من هرز..ه ام نه لینو اوپا
با طعنه از کنارش رد شدی و اتاق تمرین رو ترک کردی
~چی رو می خوای ثابت کنی؟! اگه دوستش داری خب چرا ناراحتش میکنی ها؟!
_نمیخواد تو بهم مشاوره بدی هیونگ
~میدونی که تهش انتخاب ا.ت مهمه.. و مطمئنم با این رفتارای تو.. دوست پسر آینده اش منم
_ا.ت مال منه و من اینو بهت ثابت میکنم هیونگ
فاصله صورت هاشون رو کم کرد و با صدای تقریبا خشمگینی لب زد
~من همین الانم دارمش.. انتخاب اون مشخصه
_تا لحظه آخر.. برای داشتنش میجنگم
~درخواست مبارزه ات رو قبول میکنم
=کات.. کات کات کات.. عالی بود پسرا..
سرت رو از در داخل آوردی و گفتی
&آهای کارگردانننن.. منم بودما
همه خندیدن، آقای جانگ نگاهش رو به تو داد و گفت
=توهم کارت عالی بود ا.ت
~ولی ا.ت.. تو خواب ببینی من و سونگمین سر تو دعوا کنیم
_وای.. اخه چرا باید سر این دعوا کنیم هیونگ.. اینهمه دختر خوشگل
&هوی بیشعورا.. میرم به چان اوپا میگم
~بفرما.. در اون طرفه
_ولی شب حق نداری بیای با ما اسنک بخوری
&کفاثتا
بزن قدشی انجام دادن و به غر زدنات چشم دوختن.. هرجفتشون خوب میدونستن که احساسات واقعیشون چیه.. اما.. سعی میکردن تا جوری که تو اونارو میبینی.. کنارت حضور داشته باشن... مثل یک برادر بزرگ تر:)
#سونگمین
#لینو
از لینو و سونگمین
وقتی هردوتاشون دوستت دارن(مثلث عشقی) و موقعی که همگی داشتید تمرین دنس میکردید، قرار بود تو با لینو یه تیکه از اهنگ رو کاپلی اجرا کنید و سر همین سونگمین با لینو دعوا میکنه
با حرص به شما دوتا که در حال انجام رقص بودید خیره شده بود، هر بار که مینهو کمرت رو لمس میکرد، دندون هاش رو محکم روی هم فشار میداد، دیگه داشت عصبی میشد.. از نظرش مینهو حسابی باهات ارتباط فیزیکی برقرار کرده بود، با لحنی پر از طعنه گفت
_لینو هیونگ.. داری با ا.ت میرقصی یا دستمالیش میکنی؟!
جفتتون با تعجب از رقصیدن دست کشیدید، مینهو خواست چیزی بگه که تو سریعتر گفتی
&یا سونگمینا.. خجالت بکش.. این چه حرف مسخره ایه
~بیخیال ا.ت
_چرا تو عصبانی میشی؟!
از روی صندلی بلند شد و سمتتون آمد
&چون داری چرت و پرت میگی
_خوشت میاد لینو هیونگ بهت دست بزنه؟!مثل اینکه زیادی خوشت میاد. وگرنه چرا باید سیوشرتت رو در بیاری و با کراپ تاپ باهاش تمرین کنی
چشم هات گرد شد.. خود سونگمین هم میدونست که وقتی عرق میکنی بدت میاد چیزی تنت باشه، حرفش باعث ناراحتیت شده بود و این درون چشم هات موج میزد
~هی سونگمین.. حرف دهنتو بفهم
_نفهمم چی میشه!؟ چیکار میکنی؟! ثابت میکنی هیونگمی؟! به بهانه دنس دستمالیش میکنی اونم هیچی نمیگه.. خب چیزی بینتونه بگید ماهم بدونیم
&.کیم سونگمین تو چه مرگته؟! نه من هرز..ه ام نه لینو اوپا
با طعنه از کنارش رد شدی و اتاق تمرین رو ترک کردی
~چی رو می خوای ثابت کنی؟! اگه دوستش داری خب چرا ناراحتش میکنی ها؟!
_نمیخواد تو بهم مشاوره بدی هیونگ
~میدونی که تهش انتخاب ا.ت مهمه.. و مطمئنم با این رفتارای تو.. دوست پسر آینده اش منم
_ا.ت مال منه و من اینو بهت ثابت میکنم هیونگ
فاصله صورت هاشون رو کم کرد و با صدای تقریبا خشمگینی لب زد
~من همین الانم دارمش.. انتخاب اون مشخصه
_تا لحظه آخر.. برای داشتنش میجنگم
~درخواست مبارزه ات رو قبول میکنم
=کات.. کات کات کات.. عالی بود پسرا..
سرت رو از در داخل آوردی و گفتی
&آهای کارگردانننن.. منم بودما
همه خندیدن، آقای جانگ نگاهش رو به تو داد و گفت
=توهم کارت عالی بود ا.ت
~ولی ا.ت.. تو خواب ببینی من و سونگمین سر تو دعوا کنیم
_وای.. اخه چرا باید سر این دعوا کنیم هیونگ.. اینهمه دختر خوشگل
&هوی بیشعورا.. میرم به چان اوپا میگم
~بفرما.. در اون طرفه
_ولی شب حق نداری بیای با ما اسنک بخوری
&کفاثتا
بزن قدشی انجام دادن و به غر زدنات چشم دوختن.. هرجفتشون خوب میدونستن که احساسات واقعیشون چیه.. اما.. سعی میکردن تا جوری که تو اونارو میبینی.. کنارت حضور داشته باشن... مثل یک برادر بزرگ تر:)
۱۹.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.