ازدواج اجباری p:4
ات+
کوک_
بابای ات÷
مامان ات×
بابای کوک$
مامان کوک&
ویو ات
بیدار شدم سرم و پایین گرفتم(شکمم و نگاه کردم) دیدم جونگ کوک بغلم کرده آروم برگشتم ولی انقده سرش نزدیکم بود لبم ب لبش خود *شانس...*دیدم تکون خورد سریع چشمام و بستم و خودم و ب خواب زدم
ویو کوک
ی چیز نرم ب لبم خورد بیدار شدم دیدم ات و بغل کردم و لب اون وقتی برگشته به لبم خورده چ کیوتههه *زندگی🥲🤏🏻* ولی خداییش لبامون بهم خورد پرام ولی من نمیخوام ازدواج کنم درسته همه دوستام دوس دختر دارن یا ازدواج کردن ولی من نه
ویو ات
چشمام و آروم باز کردم دیدم کوک بهم زل زده با حالت خواب آلود گفتم
+صبح بخیر*خوابآلود
_(سریع دستمو از کمر ات برداشتم)علیک سلام
+تو چرا لختی*خوابآلود،پیراهن تنش نی
_(ی نگاه ب خودم انداختم) عامم خو من عادت دارم لخت بخوابم تازه الان فقط پیراهنم و در آوردم
ویو ات
پشمام چ عضله هایی داره*ما آرمیا الان ۶ ساله از دستش گرفتاریم*
در باز شد*
$عاممم راحت باشین من میرم بیرون
در و بست و رفت*
ات سریع دستای کوک و از دور کمرش برداشت کوک ام دستاش و برد نزدیک سرش⬅️🤷🏻♂️
+کوک الان عمو میدونی چ فکری میکنه پاشو بدو
_خیل خوب باشه بدو باید بهش توضیح بدم کی ب چی بوده وای خدا
+میخواستی بلند شی
_خودت بلند میشدی
+لعنتی
_شنیدم
+من بلند گفتم ک بشنوی
خلاصه رفتن دستشوئی و اومدن بیرون رفتن پایین صبحونه خوردن و نشستن رو مبل*بابای کوک ب همه گفته
_پدر موضوع اونی ک فکر میکنی نیست
$نیاز نیست قایم اش کنی پسرم
+ولی عمو موضوع اینه من بیدار شدم دیدم کوک خوابیده تکون نخوردم ک بیدار نشه بعد منو بغل کرده بود...
_بابا تو میدونی من شبا لخت میخوابم و بالش بغل میکنم
+کوک بیدار شد که شما اومدی تو و اشتباه متوجه شدید
÷کوک داره راست میگه؟
_آره عمو آخرش که بابام رفت بیرون، ات کلی دعوام کرد*گلبونت بشم♡*
×که اینطور
&پسرم دخترم فردا عروسیه برید کارا رو انجام بدید
خلاصه رفتن لباس عروس و... گرفتن *اسلاید های بعدی*
شرط:💫💛
۲۰ لایک💫💛
۱۵ کامنت💫💛
کوک_
بابای ات÷
مامان ات×
بابای کوک$
مامان کوک&
ویو ات
بیدار شدم سرم و پایین گرفتم(شکمم و نگاه کردم) دیدم جونگ کوک بغلم کرده آروم برگشتم ولی انقده سرش نزدیکم بود لبم ب لبش خود *شانس...*دیدم تکون خورد سریع چشمام و بستم و خودم و ب خواب زدم
ویو کوک
ی چیز نرم ب لبم خورد بیدار شدم دیدم ات و بغل کردم و لب اون وقتی برگشته به لبم خورده چ کیوتههه *زندگی🥲🤏🏻* ولی خداییش لبامون بهم خورد پرام ولی من نمیخوام ازدواج کنم درسته همه دوستام دوس دختر دارن یا ازدواج کردن ولی من نه
ویو ات
چشمام و آروم باز کردم دیدم کوک بهم زل زده با حالت خواب آلود گفتم
+صبح بخیر*خوابآلود
_(سریع دستمو از کمر ات برداشتم)علیک سلام
+تو چرا لختی*خوابآلود،پیراهن تنش نی
_(ی نگاه ب خودم انداختم) عامم خو من عادت دارم لخت بخوابم تازه الان فقط پیراهنم و در آوردم
ویو ات
پشمام چ عضله هایی داره*ما آرمیا الان ۶ ساله از دستش گرفتاریم*
در باز شد*
$عاممم راحت باشین من میرم بیرون
در و بست و رفت*
ات سریع دستای کوک و از دور کمرش برداشت کوک ام دستاش و برد نزدیک سرش⬅️🤷🏻♂️
+کوک الان عمو میدونی چ فکری میکنه پاشو بدو
_خیل خوب باشه بدو باید بهش توضیح بدم کی ب چی بوده وای خدا
+میخواستی بلند شی
_خودت بلند میشدی
+لعنتی
_شنیدم
+من بلند گفتم ک بشنوی
خلاصه رفتن دستشوئی و اومدن بیرون رفتن پایین صبحونه خوردن و نشستن رو مبل*بابای کوک ب همه گفته
_پدر موضوع اونی ک فکر میکنی نیست
$نیاز نیست قایم اش کنی پسرم
+ولی عمو موضوع اینه من بیدار شدم دیدم کوک خوابیده تکون نخوردم ک بیدار نشه بعد منو بغل کرده بود...
_بابا تو میدونی من شبا لخت میخوابم و بالش بغل میکنم
+کوک بیدار شد که شما اومدی تو و اشتباه متوجه شدید
÷کوک داره راست میگه؟
_آره عمو آخرش که بابام رفت بیرون، ات کلی دعوام کرد*گلبونت بشم♡*
×که اینطور
&پسرم دخترم فردا عروسیه برید کارا رو انجام بدید
خلاصه رفتن لباس عروس و... گرفتن *اسلاید های بعدی*
شرط:💫💛
۲۰ لایک💫💛
۱۵ کامنت💫💛
۱۰.۷k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.