خیانت. ( پارت ۸)
#خیانت
پارت 8
تهیونگ
رفت سر میز یکی از صندلی ها رو از میز فاصله داد و گفت
بیا بشین آقای کیم
تهیونگ:چشم
رفتم نشستم میز پر از غذاهای خوشمزه بود جئون هم روی صندلی که رو به روی من بود نشست
جونگکوک:نیاز نیست انقدر با من رسمی حرف بزنی
تهیونگ:باشه
بعد شروع به خوردن کرد من هم همینطور ماتم برده بود نمی دونم چم شده بود همینطور نگاش میکردم بعد نگاهش بهم افتاد و گفت
جونگکوک:چرا فقط من رو نگاه میکنی ?غذات رو بخور
تهیونگ:ببخشید باشع میخورم
شروع کردم به غذا خوردن بعد از چند مین غذا خوردنمون تموم شد از صندلی بلند شد اومد سمت صندلی من صندلی رو به سمت خودش کشید کمی خم شد در گوشم با صدای
بم گفت
جونگکوک:سیر شدی بیبی?
تهیونگ:آ....آ...آ...ارع
جونگکوک:خوبع پس بلند شو بریم
بلند شدم دستم رو گرفت
جونگکوک:همراهم بیا
تهیونگ:هوم(منظورش اینه که باشع)
باهاش رفتم منو برد توی اتاقی که برد و توی اونجا منو بوسید ،منو گذاشت روی تخت و خودش بغل تخت وایستاده بود از پنجره اتاق
ماه رو نگاه میکرد و لباس هاش رو در میاورد
شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش
اون رو در آورد شلوارش هم در آورد و یک شلوار راحتی پوشید ولی بلیز نپوشید
بعد بغلم دراز کشید و موهام رو ناز کرد
بعد خیمه زد روم و بوسه ای محکم روی گردنم گذاشت و گفت دوست دارم کیم
بعد از روم بلند شد بغلم دراز کشید و
خوابید
ادامه دارد.....
پارت 8
تهیونگ
رفت سر میز یکی از صندلی ها رو از میز فاصله داد و گفت
بیا بشین آقای کیم
تهیونگ:چشم
رفتم نشستم میز پر از غذاهای خوشمزه بود جئون هم روی صندلی که رو به روی من بود نشست
جونگکوک:نیاز نیست انقدر با من رسمی حرف بزنی
تهیونگ:باشه
بعد شروع به خوردن کرد من هم همینطور ماتم برده بود نمی دونم چم شده بود همینطور نگاش میکردم بعد نگاهش بهم افتاد و گفت
جونگکوک:چرا فقط من رو نگاه میکنی ?غذات رو بخور
تهیونگ:ببخشید باشع میخورم
شروع کردم به غذا خوردن بعد از چند مین غذا خوردنمون تموم شد از صندلی بلند شد اومد سمت صندلی من صندلی رو به سمت خودش کشید کمی خم شد در گوشم با صدای
بم گفت
جونگکوک:سیر شدی بیبی?
تهیونگ:آ....آ...آ...ارع
جونگکوک:خوبع پس بلند شو بریم
بلند شدم دستم رو گرفت
جونگکوک:همراهم بیا
تهیونگ:هوم(منظورش اینه که باشع)
باهاش رفتم منو برد توی اتاقی که برد و توی اونجا منو بوسید ،منو گذاشت روی تخت و خودش بغل تخت وایستاده بود از پنجره اتاق
ماه رو نگاه میکرد و لباس هاش رو در میاورد
شروع کرد به باز کردن دکمه های لباسش
اون رو در آورد شلوارش هم در آورد و یک شلوار راحتی پوشید ولی بلیز نپوشید
بعد بغلم دراز کشید و موهام رو ناز کرد
بعد خیمه زد روم و بوسه ای محکم روی گردنم گذاشت و گفت دوست دارم کیم
بعد از روم بلند شد بغلم دراز کشید و
خوابید
ادامه دارد.....
۶.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.