دختری از جنس جاسوس(پارت37)
(پنج ماه بعد)
معلم:امتحانات میان ترم از همین الان شروع شد
ذهن دامیان:سوال یک…
ذهن انیا:اینم سوال یک
(بعد از امتحانات)
دامیان:رتبه هامون رو توی حیاط زدن
دامیان رتبه اول
بکی رتبه سوم
انیا رتبه چهارم
انیا:عالیه
بکی:فوق العادس
(سرکلاس)
معلم:بچه ها دو دانش اموز جدید در امتحانات میان ترم ممتاز شدن خودتون رو معرفی کنید
دنیل:سلام من دنیل هستم
مگی:سلام من مگی هستم
معلم:این دو دانش اموز در اتاق267 زندگی میکنن
دامیان:بیاید اینجا(اروم)
انیا:چی نه دامیان
دامیان:چرا اونا خیلی بچه های خوبین
انیا:باشه
(بکی توی یه کلاس دیگس)
دامیان:سلام دنیل من دامیانم ایشونم انیاست
دنیل:از اشناییتون خوشبختم من دنیلم و ای خانم هم مگی هست
دامیان:ما هم اتاقی های جدیدتونیم
(فردا شب اتاق267)
همه تا سه صبح بیدار بودن بکی هم تو خونه مجردی بیدار بود فردا صبحش دنیل و مگی به موقع بیدار شدن ولی انیا و دامیان نه انیا و دامیان و بکی نیم ساعت دیر به کلاس رسیدن
معلم:فورجر و دزموند شما تنبیه شدین
وقتی انیا دامیان رفتن مجازاتشون رو انجام بدن بکی رو دیدن وقتی داشتن تنبیه رو انجام میدادن سرگرم حرف زدن شدن
معلم:شما تنبیه هستید به یه سفر علمی برید
اونا سه تایی رفتن مثل اون بار که دامیان تنبیه شده بود وقت گذروندن
(فردا)
بکی و انیا و دامیان رفتن خونه ی انیا اینا تا تولد ایکو رو جشن بگیرن
ایکو:اجی این کیه؟
(ایکو حرف زدن یاد گرفته)
انیا:کی کیه؟
ایکو:اون پسره
انیا:اها دامیان رو میگی اون دوستمه بکی رو هم خوت میشناسی
دامیان:از اخرین بار که دیدتت یه سال گذشته
ذهن انیا:اون عشقمه تنها پسری که عاشقشم
ذهن ایکو:چی عشقش
معلم:امتحانات میان ترم از همین الان شروع شد
ذهن دامیان:سوال یک…
ذهن انیا:اینم سوال یک
(بعد از امتحانات)
دامیان:رتبه هامون رو توی حیاط زدن
دامیان رتبه اول
بکی رتبه سوم
انیا رتبه چهارم
انیا:عالیه
بکی:فوق العادس
(سرکلاس)
معلم:بچه ها دو دانش اموز جدید در امتحانات میان ترم ممتاز شدن خودتون رو معرفی کنید
دنیل:سلام من دنیل هستم
مگی:سلام من مگی هستم
معلم:این دو دانش اموز در اتاق267 زندگی میکنن
دامیان:بیاید اینجا(اروم)
انیا:چی نه دامیان
دامیان:چرا اونا خیلی بچه های خوبین
انیا:باشه
(بکی توی یه کلاس دیگس)
دامیان:سلام دنیل من دامیانم ایشونم انیاست
دنیل:از اشناییتون خوشبختم من دنیلم و ای خانم هم مگی هست
دامیان:ما هم اتاقی های جدیدتونیم
(فردا شب اتاق267)
همه تا سه صبح بیدار بودن بکی هم تو خونه مجردی بیدار بود فردا صبحش دنیل و مگی به موقع بیدار شدن ولی انیا و دامیان نه انیا و دامیان و بکی نیم ساعت دیر به کلاس رسیدن
معلم:فورجر و دزموند شما تنبیه شدین
وقتی انیا دامیان رفتن مجازاتشون رو انجام بدن بکی رو دیدن وقتی داشتن تنبیه رو انجام میدادن سرگرم حرف زدن شدن
معلم:شما تنبیه هستید به یه سفر علمی برید
اونا سه تایی رفتن مثل اون بار که دامیان تنبیه شده بود وقت گذروندن
(فردا)
بکی و انیا و دامیان رفتن خونه ی انیا اینا تا تولد ایکو رو جشن بگیرن
ایکو:اجی این کیه؟
(ایکو حرف زدن یاد گرفته)
انیا:کی کیه؟
ایکو:اون پسره
انیا:اها دامیان رو میگی اون دوستمه بکی رو هم خوت میشناسی
دامیان:از اخرین بار که دیدتت یه سال گذشته
ذهن انیا:اون عشقمه تنها پسری که عاشقشم
ذهن ایکو:چی عشقش
۵.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.