وانشات mercy night پارت۴
فریال: چیه چرتو پرت که نمیگم
×کس دیگه ای بفهمه زندت نمیزارم زنیکه ی خراب
فریال:(با صدای بلند) یادت نره بعد از یجایی باید بهم بگی مامان عزیزم
×میکشمت
فریال: با مادرت اینجوری حرف نزن دیگه
×از اون همه گوهی که میخورم فقط جابجا کردن موادو میدونی؟ میدونستی قصاب خوبی ام هستم؟ اینم بدون یه وقت خودتو ورداشتم بردم جا نخوری
با چشمای گرد بهم زول زده بود که...
بابا: سلام به همگی
کیونگ مین از پله ها اومد پایین و پرید بغل بابام
فریال:چطوری عزیزم؟کار و بار چطور پیش میره؟
بابا:عالی همچی عالی خدارو شکر
فریال:این پسرت امروز یه ذره بد اخلاق تر شده. بش بگو انقد باهام بد رفتار نکنه خوشم نمیاد
بابا: ازدواج کنیم حساب کار دستش میاد عزیزم
فریال:(خنده ی بلندددد)
^خب خانواده ی عزیزم..
×خوانواده ی عزیزت و فریال
فریال ی چش غره ی عمیق بهم رفت
بابا:ادامه ی حرفتو بگو عزیزم
^خانواده ی عزیزم و فریال جان لطفاً برید پشت میز غذا خوری بشینین الان غذا آماده میشه
میدونم کیونگ مینم تا حدودی از فریال بدش میاد. هر اخلاقشم رو مخم باشه تو این مورد دلم میخواد بغلش کنم
تهران ۰۹:۱۵ شب
آهو ویو(خواهرت)
آهو: بابا
بابا:جانم
آهو: قرار داد های پولشویی که هنوز بررسی نکردی
بابا: دستت درد نکنه دخترم
مشغول بررسی قراردادها بود که یهو سر بحثو وا کردم
آهو: یه دختر به اسم کیم کیونگ مین با ا.ت دوست شده, چجوری بفرسیمش بره؟
بابا:خو بکشش! تو که اینهمه آدم میکشی میای از من میپرسی طرفو چیکار کنم؟
آهو: این فرق داره کل طایفش مافیان میگیرن خودمو میفرسن جهنم!
بابا: اگه نمیتونی از سر رامون ورش داری پس مدیریتش کن. اصلا به خاطره همینم میفرستمت استانبول
آهو: یه دیقه ام نمیتونم غربتو تحمل کنم
بابا:همین که گفتم. برو پیش ا.ت نزار خیلی با کسی گرم بگیره بعداً لو میریم خیط میشیم
آهو:باشه! چشم!
بابا:آفرین(پوکر)
و دوباره سرشو کرد تو برگه هاش و منم از اتاقش رفتم بیرون
آهو:اصلا منو ساخت که ازم بیگاری بکشه؟ آیششش از همشون متنفرم
ایلکار(داداشت): اینجا چیکار میکنی؟ چی میگی با خودت؟
آهو: پدرت منو میفرسه دنبال نخود سیاه
ایلکار:چه خوب! بش میگفتی ا.تم برگردونه تهران
آهو:بخندم خیط نشی. دارم میرم که خواهرت تنها نباشه
ایلکار: مسخره میکنی؟از کی تا حالا فکر ا.ت بودین شما؟
آهو:برو از پدرت بپرس مسئول همچی اونه
و داشتم میرفتم که...
ایلکار:انقدم پدرت خواهرت نکن برا من
آهو:گگگ
استانبول ۰۸:۴۵
کیونگ مین ویو:
چقد زود ۱۷ سالم شد!
داشتم تو پاساژ میگشتم که چشمم خورد به یه عطر فروشی. عطری که ا.ت استفاده میکنه چند وقته نظرمو جلب کرده، رفتم تو عطر فروشی ولی هرچقدر گشتم نتونستم عطری که ا.ت استفاده میکنه رو پیدا کنم
×کس دیگه ای بفهمه زندت نمیزارم زنیکه ی خراب
فریال:(با صدای بلند) یادت نره بعد از یجایی باید بهم بگی مامان عزیزم
×میکشمت
فریال: با مادرت اینجوری حرف نزن دیگه
×از اون همه گوهی که میخورم فقط جابجا کردن موادو میدونی؟ میدونستی قصاب خوبی ام هستم؟ اینم بدون یه وقت خودتو ورداشتم بردم جا نخوری
با چشمای گرد بهم زول زده بود که...
بابا: سلام به همگی
کیونگ مین از پله ها اومد پایین و پرید بغل بابام
فریال:چطوری عزیزم؟کار و بار چطور پیش میره؟
بابا:عالی همچی عالی خدارو شکر
فریال:این پسرت امروز یه ذره بد اخلاق تر شده. بش بگو انقد باهام بد رفتار نکنه خوشم نمیاد
بابا: ازدواج کنیم حساب کار دستش میاد عزیزم
فریال:(خنده ی بلندددد)
^خب خانواده ی عزیزم..
×خوانواده ی عزیزت و فریال
فریال ی چش غره ی عمیق بهم رفت
بابا:ادامه ی حرفتو بگو عزیزم
^خانواده ی عزیزم و فریال جان لطفاً برید پشت میز غذا خوری بشینین الان غذا آماده میشه
میدونم کیونگ مینم تا حدودی از فریال بدش میاد. هر اخلاقشم رو مخم باشه تو این مورد دلم میخواد بغلش کنم
تهران ۰۹:۱۵ شب
آهو ویو(خواهرت)
آهو: بابا
بابا:جانم
آهو: قرار داد های پولشویی که هنوز بررسی نکردی
بابا: دستت درد نکنه دخترم
مشغول بررسی قراردادها بود که یهو سر بحثو وا کردم
آهو: یه دختر به اسم کیم کیونگ مین با ا.ت دوست شده, چجوری بفرسیمش بره؟
بابا:خو بکشش! تو که اینهمه آدم میکشی میای از من میپرسی طرفو چیکار کنم؟
آهو: این فرق داره کل طایفش مافیان میگیرن خودمو میفرسن جهنم!
بابا: اگه نمیتونی از سر رامون ورش داری پس مدیریتش کن. اصلا به خاطره همینم میفرستمت استانبول
آهو: یه دیقه ام نمیتونم غربتو تحمل کنم
بابا:همین که گفتم. برو پیش ا.ت نزار خیلی با کسی گرم بگیره بعداً لو میریم خیط میشیم
آهو:باشه! چشم!
بابا:آفرین(پوکر)
و دوباره سرشو کرد تو برگه هاش و منم از اتاقش رفتم بیرون
آهو:اصلا منو ساخت که ازم بیگاری بکشه؟ آیششش از همشون متنفرم
ایلکار(داداشت): اینجا چیکار میکنی؟ چی میگی با خودت؟
آهو: پدرت منو میفرسه دنبال نخود سیاه
ایلکار:چه خوب! بش میگفتی ا.تم برگردونه تهران
آهو:بخندم خیط نشی. دارم میرم که خواهرت تنها نباشه
ایلکار: مسخره میکنی؟از کی تا حالا فکر ا.ت بودین شما؟
آهو:برو از پدرت بپرس مسئول همچی اونه
و داشتم میرفتم که...
ایلکار:انقدم پدرت خواهرت نکن برا من
آهو:گگگ
استانبول ۰۸:۴۵
کیونگ مین ویو:
چقد زود ۱۷ سالم شد!
داشتم تو پاساژ میگشتم که چشمم خورد به یه عطر فروشی. عطری که ا.ت استفاده میکنه چند وقته نظرمو جلب کرده، رفتم تو عطر فروشی ولی هرچقدر گشتم نتونستم عطری که ا.ت استفاده میکنه رو پیدا کنم
۲۴.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.