دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون 🔗⛓️
⛓️🔗پارت ۷۰🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
یوری: چشم حتما🙄 کوک: کوچولو صبحانه چی درست کردی یوری: حالا تو بخور ببین چیه صبحونه رو گذاشت رو میز رفتم که بخورم و وقتی خوردم عالی بود عالی نه ها عالییییی بهش گفتم کوک:این چیه یوری: به تو..اممم غذایی که خودم اختراع کردم کوک: آها میگم چقدر بد مزس یوری: عه همین الان داشتی با ولع میخوردی بیشعور کوک: بله بله مگه میشه دست پخت کوچولو ع.ن نباشه یوری: کثافت عوضی کوک:😂😂 خب من امروز باید برم سرکار یوری : بله بله شما مافیایی بعد دستشو بصورت ت.فنگ گرفت ادا ش.لیک کردن درآورد کوک:😂😂 اشتباه گرفتی اون ت.فنگ خیالی رو یوری: گگگگگگ
🥀✨️پرش زمانی به ۲ شب ✨️🥀
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
از کار خسته برگشتم خونه چراغ ها خاموش بود فکر کنم کوچولو خوابیده رفتم طبقه بالا که برم اتاقم که صدای کلید اومد چی از بالا ی پله ها به پایین نگاه کردم دیدم یوری درخونه رو باز کرد آروم اومد تو اخم کردم خانم این وقت شب کجا بوده ؟ چراغا رو روشن کردم که با ترس نگام کرد رفتم پایین جلوش وایسادم دستمو گذاشتم رو دیوار اونو بین خودمون و دیوار زندانی کردم هم لپاش قرمز شده بود هم ترسیده بود کوک: کجا این وقت شب کوچولو یوری: هیچی خواست بره که بازوشو گرفتم برش گردوندم سمت خودم کوک: کجا بودی یوری: اصلا به توچه دوست دارم تا ساعت ۳ بیرون باشم حرفیه با چشمام تو چشماش نگاه کردم خودش فهمید داره زیادی گ.ه میخوره کوک: تو ی اون جعبه که دستته چیه یوری: هیچی نیست اگر هیچی نیست باز کن ببینم با کلی تهدید چشاشو بست جعبه رو داد دستم چرا انقدر میترسید جعبه رو از دستش گرفتم بازش کردم که یهو....ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🥀✨️
و اینکه دارم میبینم ذوق میکنی ولی لایک نمیکنی اگر اینجوریه تو خیلیییی آدمه..... هستی😐✋️
⛓️🔗پارت ۷۰🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
یوری: چشم حتما🙄 کوک: کوچولو صبحانه چی درست کردی یوری: حالا تو بخور ببین چیه صبحونه رو گذاشت رو میز رفتم که بخورم و وقتی خوردم عالی بود عالی نه ها عالییییی بهش گفتم کوک:این چیه یوری: به تو..اممم غذایی که خودم اختراع کردم کوک: آها میگم چقدر بد مزس یوری: عه همین الان داشتی با ولع میخوردی بیشعور کوک: بله بله مگه میشه دست پخت کوچولو ع.ن نباشه یوری: کثافت عوضی کوک:😂😂 خب من امروز باید برم سرکار یوری : بله بله شما مافیایی بعد دستشو بصورت ت.فنگ گرفت ادا ش.لیک کردن درآورد کوک:😂😂 اشتباه گرفتی اون ت.فنگ خیالی رو یوری: گگگگگگ
🥀✨️پرش زمانی به ۲ شب ✨️🥀
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
از کار خسته برگشتم خونه چراغ ها خاموش بود فکر کنم کوچولو خوابیده رفتم طبقه بالا که برم اتاقم که صدای کلید اومد چی از بالا ی پله ها به پایین نگاه کردم دیدم یوری درخونه رو باز کرد آروم اومد تو اخم کردم خانم این وقت شب کجا بوده ؟ چراغا رو روشن کردم که با ترس نگام کرد رفتم پایین جلوش وایسادم دستمو گذاشتم رو دیوار اونو بین خودمون و دیوار زندانی کردم هم لپاش قرمز شده بود هم ترسیده بود کوک: کجا این وقت شب کوچولو یوری: هیچی خواست بره که بازوشو گرفتم برش گردوندم سمت خودم کوک: کجا بودی یوری: اصلا به توچه دوست دارم تا ساعت ۳ بیرون باشم حرفیه با چشمام تو چشماش نگاه کردم خودش فهمید داره زیادی گ.ه میخوره کوک: تو ی اون جعبه که دستته چیه یوری: هیچی نیست اگر هیچی نیست باز کن ببینم با کلی تهدید چشاشو بست جعبه رو داد دستم چرا انقدر میترسید جعبه رو از دستش گرفتم بازش کردم که یهو....ادامه دارد حمایت فراموش نشه 🥀✨️
و اینکه دارم میبینم ذوق میکنی ولی لایک نمیکنی اگر اینجوریه تو خیلیییی آدمه..... هستی😐✋️
۳۲.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.