خاطره+یکی+از+هم+رزم+های+آقا+مهدی+باکری+
یکی+از+برادرهام شهید شده+بود.+قبرش+اهواز+بود.+برادر+دومیم+توی+اسلام+آباد+بود.
وقتی+با+خانواده+ام+از+اهواز+برمی+گشتیم+،+رفتیم+سمت+اسلام+آباد.+نزدیکی+های+غروب+رسیدیم+به+لشکر.
باران+تندی+هم+می+آمد.+من+رفتم+دم+چادر+فرماندهی+،+اجازه+بگیرم+برویم+تو+.
آقا+مهدی+توی چادرش+بود.+بهش+که+گفتم؛+گفت+«+قدمتون+روی+چشم+.+فقط+باید+بیاین+توی+همین+چادر+،+جای دیگه+ای+نداریم.»
صبح+که+داشتیم+راه+می+افتادیم،+مادرم+بهم+گفت«+برو+آقامهدی+رو+پیدا+کن+،ازش+تشکر+کنم..
توی+لشکر+این+ور+و+اون+ور+می+رفتم+تا+آقا+مهدی+را+پیدا+کنم.
یکی+بهم+گفت+«آقا+مهدی+حالش+خوب+نیست؛+خوابیده.»
گفتم+«+چرا+؟» ...
گفت+«+دیشب+توی+چادر+جا+نبود.+تا+بخوابد،+زیر+بارون+موند،+سرما+خورد...
#شهید__مهدی_باکری
اَللّهُمَّ+عَجِّل+لِوَلیِّکَ+الفَرَج
وقتی+با+خانواده+ام+از+اهواز+برمی+گشتیم+،+رفتیم+سمت+اسلام+آباد.+نزدیکی+های+غروب+رسیدیم+به+لشکر.
باران+تندی+هم+می+آمد.+من+رفتم+دم+چادر+فرماندهی+،+اجازه+بگیرم+برویم+تو+.
آقا+مهدی+توی چادرش+بود.+بهش+که+گفتم؛+گفت+«+قدمتون+روی+چشم+.+فقط+باید+بیاین+توی+همین+چادر+،+جای دیگه+ای+نداریم.»
صبح+که+داشتیم+راه+می+افتادیم،+مادرم+بهم+گفت«+برو+آقامهدی+رو+پیدا+کن+،ازش+تشکر+کنم..
توی+لشکر+این+ور+و+اون+ور+می+رفتم+تا+آقا+مهدی+را+پیدا+کنم.
یکی+بهم+گفت+«آقا+مهدی+حالش+خوب+نیست؛+خوابیده.»
گفتم+«+چرا+؟» ...
گفت+«+دیشب+توی+چادر+جا+نبود.+تا+بخوابد،+زیر+بارون+موند،+سرما+خورد...
#شهید__مهدی_باکری
اَللّهُمَّ+عَجِّل+لِوَلیِّکَ+الفَرَج
۴.۵k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲