راز زندگی
از تو خبر رسیده ، رفتی زدنیای من
خط سیاه کشیدی بر من و رویای من
روح از بدن جدا شد ، پرواز تا قیامت
من ماندم و تنی زار ، خمیده قد و قامت
روزی که با تو بودم شعری نمی سرودم
بعدِ تو شد شعرام ، جان و تن و وجودم
هر مصرعی که آید از چشم تو برآید
اشکی که رنگ خون شد تا مصرعش سرآید
هرچند که دنیای من خالی شد از وجودت
یاد است مرا هر دم ، خاطره های خوبت
تمام زندگانی فلسفه ای است عالی
پلکی زدی ، بوده ای ، پلک دگر نمانی
ای زاده از جنس خاک ، خاک است خانه ی ما
گوش دار و گه بیاندیش ، این است نشانه ی ما
آمدن و رفتن است گاه من و گاه تو
فرقی میان ما نیست، گدا من و شاه تو
آنچه بماند به دهر ، نیکی و فرخندگیست
پندار و گفت و کردار ، این همه ی زندگیست
بهروز نائیج
خط سیاه کشیدی بر من و رویای من
روح از بدن جدا شد ، پرواز تا قیامت
من ماندم و تنی زار ، خمیده قد و قامت
روزی که با تو بودم شعری نمی سرودم
بعدِ تو شد شعرام ، جان و تن و وجودم
هر مصرعی که آید از چشم تو برآید
اشکی که رنگ خون شد تا مصرعش سرآید
هرچند که دنیای من خالی شد از وجودت
یاد است مرا هر دم ، خاطره های خوبت
تمام زندگانی فلسفه ای است عالی
پلکی زدی ، بوده ای ، پلک دگر نمانی
ای زاده از جنس خاک ، خاک است خانه ی ما
گوش دار و گه بیاندیش ، این است نشانه ی ما
آمدن و رفتن است گاه من و گاه تو
فرقی میان ما نیست، گدا من و شاه تو
آنچه بماند به دهر ، نیکی و فرخندگیست
پندار و گفت و کردار ، این همه ی زندگیست
بهروز نائیج
۱.۲k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.