★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 10
هآنول: بورآ خواهش میکنم اروم باش
بورآ: ماماننننننن (گریه)
هآنول: بورآ گریه نکن با گریه مامان برنمیگرده
بورآ:(گریه)
تهیونگ خیلی عصابش خورد شد رفته پیشه بابام جونگکوک هم رفت با تهیونگ،تهیونگ با عصبانیت زد به بابام بهش گفت 👇🏻
تهیونگ: عوضی تو چرا دخترتو تنها گذاشتی چرا مامانشون رو کشتی (عصبی)
بابا: پسرم بخدا کاری که کردم پشیمونم
جونگکوک: تازه ادم شدی عوضی (زدش)
هآنول: جونگکوک بسه (داد)
جونگکوک: باشه عشقم
بابا:(خنده شیطانی)
تهیونگ: چیه
بابا: خیلی احمقید من مامانو باباتون رو دزدیم (خنده شیطانی)
هآنول: عوضی (با پا زدمش)
جونگکوک: هآنول اروم باش
تهیونگ: عوضی مادر سگ (تا جای که تونست زدش)
غریبه:(فرار کرد)
رفتیم پیشه بورآ دیدم مثل مجسمه وایساده داره اشک میریزه
رفتم ببینم چیه دیدم مامانه
مامان: دخترا (گریه)
هآنول: مامان (اشک ریختم)
مامان: دلم براتون تنگ شده بود (گریه)
هآنول: مامان واقعا خودتی (گریه)
بورآ:(گریه)
مامان: بورآ جان (گریه)
بورآ: مامان(بغلش کرد)
مامان: قربونت برم من دخترم (گریه)
هآنول: مامان تو زنده ای (گریه)
مامان: اره دخترم (گریه)
هآنول: دوست دارم مامانی (گریه)
مامان: منم دختر قشنگم (گریه)
جونگکوک: سلام
مامان: دخترم اینا کین؟
هآنول: مامان این جونگکوکه دوست پسرم
مامان: ماشاالله چقدر بهم میاید
تهیونگ: سلام
مامان: سلام شما
بورآ: مامان این تهیونگه دوست پسرم
مامان: ماشاالله ماشاالله خیلی خیلی بهم میاید
جونگکوک: خوب دیگه گریه نکنید بریم بیرون یه هوای عوض کنیم
مامان: بسیار عالی
تهیونگ: بریم
مامان: بریم دخترا
رفتیم بیرون کلی خوش گذروندیم دیگه برگشتیم خونه
شب شد
شب شد مامانو بورآ باهم خوابیدن تهیونگ داشت ماشین رو درست میکرد منم رفتم اب بخورم وقتی برگشتم تو اتاق جونگکوک یهو اومد توی اتاق بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: بیبی😈
هآنول: چیه؟
جونگکوک: الان وقتشه 😈
هآنول: چی 😳
جونگکوک: بخواب روی تخت 😈
هآنول: نه
جونگکوک: باشه خودت خواستی (بغلم کرد و منو انداخت روی تخت)
هآنول: چکار میکنی؟
جونگکوک: هیش (دوکمه های لباسشو آروم اروم باز کرد)
هآنول: نکن
جونگکوک:(بوس کرد)
★بچها پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
pirt: 10
هآنول: بورآ خواهش میکنم اروم باش
بورآ: ماماننننننن (گریه)
هآنول: بورآ گریه نکن با گریه مامان برنمیگرده
بورآ:(گریه)
تهیونگ خیلی عصابش خورد شد رفته پیشه بابام جونگکوک هم رفت با تهیونگ،تهیونگ با عصبانیت زد به بابام بهش گفت 👇🏻
تهیونگ: عوضی تو چرا دخترتو تنها گذاشتی چرا مامانشون رو کشتی (عصبی)
بابا: پسرم بخدا کاری که کردم پشیمونم
جونگکوک: تازه ادم شدی عوضی (زدش)
هآنول: جونگکوک بسه (داد)
جونگکوک: باشه عشقم
بابا:(خنده شیطانی)
تهیونگ: چیه
بابا: خیلی احمقید من مامانو باباتون رو دزدیم (خنده شیطانی)
هآنول: عوضی (با پا زدمش)
جونگکوک: هآنول اروم باش
تهیونگ: عوضی مادر سگ (تا جای که تونست زدش)
غریبه:(فرار کرد)
رفتیم پیشه بورآ دیدم مثل مجسمه وایساده داره اشک میریزه
رفتم ببینم چیه دیدم مامانه
مامان: دخترا (گریه)
هآنول: مامان (اشک ریختم)
مامان: دلم براتون تنگ شده بود (گریه)
هآنول: مامان واقعا خودتی (گریه)
بورآ:(گریه)
مامان: بورآ جان (گریه)
بورآ: مامان(بغلش کرد)
مامان: قربونت برم من دخترم (گریه)
هآنول: مامان تو زنده ای (گریه)
مامان: اره دخترم (گریه)
هآنول: دوست دارم مامانی (گریه)
مامان: منم دختر قشنگم (گریه)
جونگکوک: سلام
مامان: دخترم اینا کین؟
هآنول: مامان این جونگکوکه دوست پسرم
مامان: ماشاالله چقدر بهم میاید
تهیونگ: سلام
مامان: سلام شما
بورآ: مامان این تهیونگه دوست پسرم
مامان: ماشاالله ماشاالله خیلی خیلی بهم میاید
جونگکوک: خوب دیگه گریه نکنید بریم بیرون یه هوای عوض کنیم
مامان: بسیار عالی
تهیونگ: بریم
مامان: بریم دخترا
رفتیم بیرون کلی خوش گذروندیم دیگه برگشتیم خونه
شب شد
شب شد مامانو بورآ باهم خوابیدن تهیونگ داشت ماشین رو درست میکرد منم رفتم اب بخورم وقتی برگشتم تو اتاق جونگکوک یهو اومد توی اتاق بهم گفت 👇🏻
جونگکوک: بیبی😈
هآنول: چیه؟
جونگکوک: الان وقتشه 😈
هآنول: چی 😳
جونگکوک: بخواب روی تخت 😈
هآنول: نه
جونگکوک: باشه خودت خواستی (بغلم کرد و منو انداخت روی تخت)
هآنول: چکار میکنی؟
جونگکوک: هیش (دوکمه های لباسشو آروم اروم باز کرد)
هآنول: نکن
جونگکوک:(بوس کرد)
★بچها پارت بعدی رو میزارم★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۱۵.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.