پارت ۵۴ (برادر خونده)
از زبان جونگ کوک : وارد کمپانی شدم سورا رفته سر کارش منم واسه کنسرتی که امروز داشتیم باید واسه گریم اماده میشدم وارد اتاق گریم شدم پسرا اونجا بودن بلند به همشون سلام دادمو روی یکی از صندلی ها نشستم بعد از تموم شدن گریم سوار ماشین کمپانی شدیم روی یکی از صندلی ها که نزدیک پنجره بود نشستم کنارم تهیونگ نشسته بود مشغول موبایلش بود از دور به صفحه موبایلش نگاه کردم داشت واسه خودش بازی دانلود میکرد عااا بازیشو خوب می شناختم یه مدت خیلی ازش استفاده کردم ولی متاسفانه مجبور شدم حذفش کنم چقدر باهاش خاطره دارم تهیونگ برگشت با تعجب بهم نگاه کردو گفت:یاااا چیکار میکنی خندیدمو گفتم:هیچی من اون بازیو میشناسم تهیونگ:سرت تو گوشی من بود _نه فقد چشمم خورد بهش تهیونگ:اره جون سورا _یااا جون سورا رو قسم نخور تهیونگ با خنده ی شیطانی نگام کردو گفت:چراا _چرا نداره تهیونگ:مبارکه اعتراف کردی _چی میگی اعتراف چیه تهیونگ :عااا شوخی نکن امروز اونقدر سر حال و خوشحال بودی که معلوم بود خبراییه تازه من که میدونم چرا از من قایم میکنی _باشه اصن حرف تو درست خیالت راحت شده تهیونگ:میدونستم ایول پسرعاا ببینم پس کی مارو واسه غذا مهمون میکنی
_مهمونی چرا دیگه تهیونگ:یعنی تو نمی دونی به توام میگن دوست پسر _برو بابا مگه چی شده تهیونگ خندیدو گفت فقد گفتم اگه مهمونم نکنی همه بچه هارو خبردار میکنم بعد مجبوری اونارم مهمون کنی _باشه بابا حالا یه روز تهیونگ:افرین وایسا ببینم از این به بعد به سورا چی بگم زن داداش بگم خوبه خندم گرفته بود روبه تهیونگ گفتم زن داداش اره خوبه تهیونگم اروم خندیدوگفت:عالیه پس همونجور که می خندیدیم نگام به جیمین افتاد که چشماشو ریز کردو بود با تعجب نگامون کرد _چی شده جیمین با لبخند مرموزانه ای گفت:تبریک میگم جونگ کوک فکر کنم بالاخره زن داداش دار شدم _نه کی گفته جیمین:فکر کردی حرفاتونو نشنیدم من که همه جیمین:فکر کردین حرفاتونو نشنیدم کلکاااا _چه حرفی ؟ یه لحظه برگشتم با اخم جدی به تهیونگ نگاه کردم تهیونگ :به من چه جونگ کوک خودت بلند خندیدی و گفتی زن دادش با حس اینکه یکی زده باشه به شونمو اسممو صدا زده باشه برگشتم به سمتش جین بود که با قیافه ی تعجب زده گفت جین:زن داداش کیه خبراییه 😐 دستمو محکم به پیشیونیم زدمو زیر لب اروم گفتم:تهیونگگگگگ جین:من شک کردم بهت تهیونگ قرار میزاری
جین: تهیونگ قرار میزاری تهیونگ که هول کرده بود گفت:نه من قرار نمی زارم اون جونگ کوکه جین با اخم برگشت و نگام کردو گفت:جونگ کوک تو اروم خندیدمو گفتم:اره جین :هعی من از تو بزرگترم ولی تو با این سن کمت قرار میزاری تهیونگ خندیدو گفت: سنش کم نیست هیونگ تو پیر شدی جین :نخیر من ورلد واید هندسامم هنوز پیر نشدم ولی یه سوال چرا اینقدر زود جیمین:دله دیگه یه بار عاشق بشه بد میشه _اوهوم خوب پس دیگه خودتون فهمیدین بگذریم جیمین :درسته ولی نگفتی کیه _هااا اونم بعدن می فهمین جین:خوب بگو اشناست دیدیمش ایدوله چیه بگو دیگه خندیدمو گفتم_شرمنده اخلاق ورزشیتون وقتش نیست هنوز بگم جیمین:نامرد بالاخره که به مام میرسه جین سرشو تکون دادو گفت:حالا که ما نگرفتیمش بگو کیه با ترمز ماشین سریع از جام بلند شدمو گفتم :پیاده شین رسیدیم بریم سریع از ماشین پیاده شدمو یه گوشه منتظر موندم تا بقیه پسرا بیان از زبان سورا: بالا پشت بوم نشسته بودم حوصلم سر رفته بود ولی وقتی اینجا میام حالمو جا اینجا منا یاد کای میندازه چند روزه همش سعی میکنم ازش دور باشم خودشم تا اینو میفهمه دیگه دنبالم نمیاد ولی باید بالاخره بهش بگم
_مهمونی چرا دیگه تهیونگ:یعنی تو نمی دونی به توام میگن دوست پسر _برو بابا مگه چی شده تهیونگ خندیدو گفت فقد گفتم اگه مهمونم نکنی همه بچه هارو خبردار میکنم بعد مجبوری اونارم مهمون کنی _باشه بابا حالا یه روز تهیونگ:افرین وایسا ببینم از این به بعد به سورا چی بگم زن داداش بگم خوبه خندم گرفته بود روبه تهیونگ گفتم زن داداش اره خوبه تهیونگم اروم خندیدوگفت:عالیه پس همونجور که می خندیدیم نگام به جیمین افتاد که چشماشو ریز کردو بود با تعجب نگامون کرد _چی شده جیمین با لبخند مرموزانه ای گفت:تبریک میگم جونگ کوک فکر کنم بالاخره زن داداش دار شدم _نه کی گفته جیمین:فکر کردی حرفاتونو نشنیدم من که همه جیمین:فکر کردین حرفاتونو نشنیدم کلکاااا _چه حرفی ؟ یه لحظه برگشتم با اخم جدی به تهیونگ نگاه کردم تهیونگ :به من چه جونگ کوک خودت بلند خندیدی و گفتی زن دادش با حس اینکه یکی زده باشه به شونمو اسممو صدا زده باشه برگشتم به سمتش جین بود که با قیافه ی تعجب زده گفت جین:زن داداش کیه خبراییه 😐 دستمو محکم به پیشیونیم زدمو زیر لب اروم گفتم:تهیونگگگگگ جین:من شک کردم بهت تهیونگ قرار میزاری
جین: تهیونگ قرار میزاری تهیونگ که هول کرده بود گفت:نه من قرار نمی زارم اون جونگ کوکه جین با اخم برگشت و نگام کردو گفت:جونگ کوک تو اروم خندیدمو گفتم:اره جین :هعی من از تو بزرگترم ولی تو با این سن کمت قرار میزاری تهیونگ خندیدو گفت: سنش کم نیست هیونگ تو پیر شدی جین :نخیر من ورلد واید هندسامم هنوز پیر نشدم ولی یه سوال چرا اینقدر زود جیمین:دله دیگه یه بار عاشق بشه بد میشه _اوهوم خوب پس دیگه خودتون فهمیدین بگذریم جیمین :درسته ولی نگفتی کیه _هااا اونم بعدن می فهمین جین:خوب بگو اشناست دیدیمش ایدوله چیه بگو دیگه خندیدمو گفتم_شرمنده اخلاق ورزشیتون وقتش نیست هنوز بگم جیمین:نامرد بالاخره که به مام میرسه جین سرشو تکون دادو گفت:حالا که ما نگرفتیمش بگو کیه با ترمز ماشین سریع از جام بلند شدمو گفتم :پیاده شین رسیدیم بریم سریع از ماشین پیاده شدمو یه گوشه منتظر موندم تا بقیه پسرا بیان از زبان سورا: بالا پشت بوم نشسته بودم حوصلم سر رفته بود ولی وقتی اینجا میام حالمو جا اینجا منا یاد کای میندازه چند روزه همش سعی میکنم ازش دور باشم خودشم تا اینو میفهمه دیگه دنبالم نمیاد ولی باید بالاخره بهش بگم
۱۰۰.۰k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.