فیک : در آغوش دوبرادر
پارت 2
هانول یه دختر کیوت که با پدرش زندگی میکنه و خیلی برونگراس و جیمین یه پسر که با مامانش رابطه ی خوبی نداره و با پدرش بهتر از مامانش رابطه اش و یونگی هم یه پسر که با مادرش زندگی میکنه و هیچ خبری از پدرش نداره و اونو تا حالا ندیده حالا این سه چجوری سر راه هم قرار میگیرن ؟؟؟!
___&&
یکم حرکت کردیم و بعد چند دقیقه رسیدیم و بابام کمکشون کرد و وسایلشون و بردن بالا و بعد ..
ویو راوی*
پدر هانول کمک کرد همه ی وسایل و بردن بالا و بعد خانواده جیمین و دعوت کرد به رستورانش و بهشون غذا داد و ...
ویو ساعت 6*
هانول: حوصله ام خیلی سر رفته بود با خودم فکر کردم شاید بتونم برم با پسر همسایه جدیدمون بازی کنم از خونه اومدم و بیرون و یهو مامانش و دیدم
خاله جون میشه با پسرتون بازی کنم ؟
سولی: اممم دخترم حتما میرم صداش کنم
رفتم بالا تا جیمین و صدا کنم
هعیییی جیمین واقعا حوصله تو ندارم برو بیرون تا یکم خونه خلوت بشه و احساس آرامش کنم دختر همسایه مون منتظرته
جیمین: بدون هیچ حرفی رفتم بیرون و ..
هیون جو: نمیخوای این رفتار های مسخره تو تموم کنی این چه رفتاری بود با بچه کردی چند بار باید سر این موضوع ما دعوا کنیم نمیخوای بس کنی
سولی : هروقت اون بس کرد و رو مخ من نبود منم تموم میکنم
هیون جو: اون بچه که کاری به تو نداشت برای چی داری اینجوری میکنی باهاش گناه داره یه روزی تلافی میشه برات بس کن حالا من گفتم
اینو گفتم و از خونه زدم بیرون و حرکت کردم سمت اداره (گایز پدر جیمین پلیسه)
ویو سولی *
وقتی رفت بیرون میز و هرچیزی که روش بود و انداختم روی زمین هوفففف لعنمتییییی بخاطر اون پسره باید دعوا کنیم خدا لعنتتتتت کنه
ویو یونگی *
مامان جون من حوصله ام سر رفته میشه بریم بیرون
هی جون: اووخ خدا پسر کیوت کن باشه برو آماده شو منم میرم آماده میشم
یونگی رفت و منم آماده شدم دیگه نمیتونم بیشتر از این کنارش بمونم مطمعنم اگه یکم دیگه بزرگ بشه و عقلش برسه ازم متنفر میشه تنها کاری که میتونم کنم اینه که از جیحون بخوام نگهش داره هر مبلغی هم بخواد در عوضش بهش میدم
هانول یه دختر کیوت که با پدرش زندگی میکنه و خیلی برونگراس و جیمین یه پسر که با مامانش رابطه ی خوبی نداره و با پدرش بهتر از مامانش رابطه اش و یونگی هم یه پسر که با مادرش زندگی میکنه و هیچ خبری از پدرش نداره و اونو تا حالا ندیده حالا این سه چجوری سر راه هم قرار میگیرن ؟؟؟!
___&&
یکم حرکت کردیم و بعد چند دقیقه رسیدیم و بابام کمکشون کرد و وسایلشون و بردن بالا و بعد ..
ویو راوی*
پدر هانول کمک کرد همه ی وسایل و بردن بالا و بعد خانواده جیمین و دعوت کرد به رستورانش و بهشون غذا داد و ...
ویو ساعت 6*
هانول: حوصله ام خیلی سر رفته بود با خودم فکر کردم شاید بتونم برم با پسر همسایه جدیدمون بازی کنم از خونه اومدم و بیرون و یهو مامانش و دیدم
خاله جون میشه با پسرتون بازی کنم ؟
سولی: اممم دخترم حتما میرم صداش کنم
رفتم بالا تا جیمین و صدا کنم
هعیییی جیمین واقعا حوصله تو ندارم برو بیرون تا یکم خونه خلوت بشه و احساس آرامش کنم دختر همسایه مون منتظرته
جیمین: بدون هیچ حرفی رفتم بیرون و ..
هیون جو: نمیخوای این رفتار های مسخره تو تموم کنی این چه رفتاری بود با بچه کردی چند بار باید سر این موضوع ما دعوا کنیم نمیخوای بس کنی
سولی : هروقت اون بس کرد و رو مخ من نبود منم تموم میکنم
هیون جو: اون بچه که کاری به تو نداشت برای چی داری اینجوری میکنی باهاش گناه داره یه روزی تلافی میشه برات بس کن حالا من گفتم
اینو گفتم و از خونه زدم بیرون و حرکت کردم سمت اداره (گایز پدر جیمین پلیسه)
ویو سولی *
وقتی رفت بیرون میز و هرچیزی که روش بود و انداختم روی زمین هوفففف لعنمتییییی بخاطر اون پسره باید دعوا کنیم خدا لعنتتتتت کنه
ویو یونگی *
مامان جون من حوصله ام سر رفته میشه بریم بیرون
هی جون: اووخ خدا پسر کیوت کن باشه برو آماده شو منم میرم آماده میشم
یونگی رفت و منم آماده شدم دیگه نمیتونم بیشتر از این کنارش بمونم مطمعنم اگه یکم دیگه بزرگ بشه و عقلش برسه ازم متنفر میشه تنها کاری که میتونم کنم اینه که از جیحون بخوام نگهش داره هر مبلغی هم بخواد در عوضش بهش میدم
۴.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.