رز سفید p7
بغض کردم و رفتم تو اتاق خدمتکارا....
منم فقط به فکر سلامتیش بودم...
منو بگو که یه صبح تا شب بالا سر این بودم....
اشکان داشتن میریختن که ارباب دوم اومدن داخل....در و باز کرد ولی پشت سرش نبست...
تا اومدن تو منم بلند شدم...
+معذرت می..
÷کارلا...گریه نکن...
اومد و بغلم کرد....منم دوباره گریه کردم....
جیمین خیلی مهربون بود....همیشه هوامو داشت
.. جونگکوک تو اون حالت مارو دید .....بهمون با عصبانیت زل زده بود وقتی با من چشم تو چشم شد با عصبانیت رفت.....
جیمین از اتاق رفت بیرون ....
همین که رفت بیرون...
رو تخت دراز کشیدم وچشمامو بستم.....
با احساس اینکه یکی اومد تو اتاقم خواب از سرم پرید ولی چشمامو باز نکردم....
یه چند دقیقه ای ساکت موندم....
احساس کردم یکی پتو کشید روم ....همینکه پیشونیم بوسید مطمئن شدم خودشه.....
یه هشت ساعتی خوابیده بودم....چشمامو باز کردم که فهمیدم هوا تاریک شده....اوه ....چقدر خوابیدم.....
در اتاقم و باز کردم و اومدم بیرون....
هیچکس خونه نبود.....خونه تاریک بود...فقط یه نوری بود....دنبال نور رفتم و دیدم تلویزیون روشنه.....ولی کسی جلوش نیست.....
یهو یکی از پشت بغلم کرد
_خوب خوابیدی(ملایم)
+هههه....ترسیدم
_خوبی عزیزم؟
جااانننن عزیزم؟
+بله؟؟؟
_ع..زی...زم(بخش بخش)
+آ...آهان....
_ببخشید بابت ظهر....هوم؟
+ن..نه نه مهم نیست هه هه(لبخند فیک)
در همون حالت بودیم که برم گردوند و لبای داغش و گذاشت رو پیشونیم و بوسید....
+خانم و آقای جئون کج.....
_رفتن مهمونی یکی از باند ها ...منم که نمیتونستم تنهات بزارم....اجوما و خدمتکارای دیگه رفتن خونه پدربزرگم...
+آهاا...
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
منم فقط به فکر سلامتیش بودم...
منو بگو که یه صبح تا شب بالا سر این بودم....
اشکان داشتن میریختن که ارباب دوم اومدن داخل....در و باز کرد ولی پشت سرش نبست...
تا اومدن تو منم بلند شدم...
+معذرت می..
÷کارلا...گریه نکن...
اومد و بغلم کرد....منم دوباره گریه کردم....
جیمین خیلی مهربون بود....همیشه هوامو داشت
.. جونگکوک تو اون حالت مارو دید .....بهمون با عصبانیت زل زده بود وقتی با من چشم تو چشم شد با عصبانیت رفت.....
جیمین از اتاق رفت بیرون ....
همین که رفت بیرون...
رو تخت دراز کشیدم وچشمامو بستم.....
با احساس اینکه یکی اومد تو اتاقم خواب از سرم پرید ولی چشمامو باز نکردم....
یه چند دقیقه ای ساکت موندم....
احساس کردم یکی پتو کشید روم ....همینکه پیشونیم بوسید مطمئن شدم خودشه.....
یه هشت ساعتی خوابیده بودم....چشمامو باز کردم که فهمیدم هوا تاریک شده....اوه ....چقدر خوابیدم.....
در اتاقم و باز کردم و اومدم بیرون....
هیچکس خونه نبود.....خونه تاریک بود...فقط یه نوری بود....دنبال نور رفتم و دیدم تلویزیون روشنه.....ولی کسی جلوش نیست.....
یهو یکی از پشت بغلم کرد
_خوب خوابیدی(ملایم)
+هههه....ترسیدم
_خوبی عزیزم؟
جااانننن عزیزم؟
+بله؟؟؟
_ع..زی...زم(بخش بخش)
+آ...آهان....
_ببخشید بابت ظهر....هوم؟
+ن..نه نه مهم نیست هه هه(لبخند فیک)
در همون حالت بودیم که برم گردوند و لبای داغش و گذاشت رو پیشونیم و بوسید....
+خانم و آقای جئون کج.....
_رفتن مهمونی یکی از باند ها ...منم که نمیتونستم تنهات بزارم....اجوما و خدمتکارای دیگه رفتن خونه پدربزرگم...
+آهاا...
رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
۱۸.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.