عمارت عشق پارت 4

رزی

وایییی واسه چی منباید با این برم؟ مگه کلفتشم؟
وجدان : خو هستی
هوفففففف راس میگه اینمولی من باید کارای توی خونه شو انجام بدم واسه چی برم مهمونی باهاش؟
بیخیال باید برم خوووووووب چی بپوشم؟ اها این خوبه، یکمم ارایش کنم، اها عالیییی شدم چشش در بیاد با دیدن خوشکلی من.

لیسا

یکی زدم تو گوش کوک و از اونجا زدم بیرون.
من : بیشور، اشغال، عوضی، سواستفاه گر حالم ازت بهم میخوره ازت بدم میاد، عوضی...
صدای هق هقم بلند شد، خودمو انداختم رو تختم و از ته دلم زار زدم به حال خودم

جیمین

خبب امروز بلاخره از دست این دختره هرزه راحت میشم، بره گمشه شرش از زندگیم کم بشه حالم ازش بهم میخوره.

کوک

این چه کاری بود من کردم؟ من که دوسش ندارم، نمیتونم ازش سو استفاده کنم نه دیگه اینکارو نمیکنم، واییییی حالا چطوری تو صورتش نگا کنم