یک روزی ...یک جایی
یک روزی ...یک جایی
بالاخره
اونی که مال ِمال خودته
میاد و
توچشمات نگاه میکنه
ومیگه:
عشقم دیرپیدات کردم!
اما بالاخره پیدات کردم!
بعد دستشو میندازه دوره کمرتو میگه:
دیگه نمیزارم ازم دوربمونی!
خداکنه اون روز بارونم نم نم بباره...
بالاخره
اونی که مال ِمال خودته
میاد و
توچشمات نگاه میکنه
ومیگه:
عشقم دیرپیدات کردم!
اما بالاخره پیدات کردم!
بعد دستشو میندازه دوره کمرتو میگه:
دیگه نمیزارم ازم دوربمونی!
خداکنه اون روز بارونم نم نم بباره...
۱.۰k
۲۷ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.