طعم عشق🤍
طعم عشق🤍
#part_13
ارسلان : هرچی بوق میزدم نمیرفت کنار ...
پیاده شد ..
منم پیاده شدم ...
دیدم مرده عصبانی اومد سراغم...
رو به رو هم قرار گرفتیم ...
من هرچی بوق میزنم چرا نمیری کنار
لابد مستی که مزاحم میشی و می پیچی جلوی ماشین دیگران؟
اومد یقم رو کرفت و چسبوندم به در ماشینم ..
هوی عوضی چه گوهی میخوری ...
مرد: اول اینکه عوضی خودتی ... دوم اینکه یه بار دیگه به عشقم نزدیک بشی..
ارسلان: میخوای چه گوهی بخوری؟؟
مرد : حالا نشونت میدم ... اونموقع دیگه خونت پایه خودته عوضی ... ببینم لعنتی چیکارشی؟
ارسلان : اول اینکه تو هیچ گوهی نیستی بچه .. دوم اینکه همه کارش .. من همکارشم ..قراره باهم ازدواج کنیم ...
۵minبعد
_________
دیدم کمی پسر مکث کرد و یقم رو ول کرد ..
هوی عوضی میگم چیکارش که مث این ولگرد های خیابونی پیچیدی جلو ماشین ...
پسر : من باش همکار بودم خوشم از ظاهرش میومد ... ولی اونم خوشش ازم نمیومد .. منم تحدیدش کردم ... اونم از کارش اخراج شد رفت
به همین راحتی...
ارسلان؛ اول اینکه این راحتی نداره بدبخت حروم.. وقتی دوست نداره چرا میخوای زندگی خودتو اونو باهم خراب کنی هاا ...
یه بار دیگه ببینمت دور من و عشقم خفت میکنم بچه ..
مرد: ببین بش نگو عشقم( با داد)
اگه بخوای دور بپلکی ..جنازشو بت میدم
ارسلان: منو تحدید نکن آشغال حروم
اگه دوسش داشته باشی که باهاش اینکارو نمیکنی .. بعدشم تو هیچوقت دستت بهش نمیرسه .. یعنی
من نمیزارم برسه حروم عوضی
.. مرد : حالا خواهیم دید ..( که یه مشت زد به سینم ) منم مث خودش زدم تو سینش
مرد : بازم میگم یه بار دیگه دورش بپلکی
خود دانی ..
ارسلان: بچه برو جاتو بنداز در خونه دیگه
اومدی واس من شاخ و شونه میکشی ...! برو بابا الان با دستای خودم جرت میدم 😉
ادامه دارد...!(پایان پارت دوازدهم)
حمایت + کامنت بالای ۱۰۰ تا 🥺🤍
در کل این پارت فوش زیاد داشت 😂
#part_13
ارسلان : هرچی بوق میزدم نمیرفت کنار ...
پیاده شد ..
منم پیاده شدم ...
دیدم مرده عصبانی اومد سراغم...
رو به رو هم قرار گرفتیم ...
من هرچی بوق میزنم چرا نمیری کنار
لابد مستی که مزاحم میشی و می پیچی جلوی ماشین دیگران؟
اومد یقم رو کرفت و چسبوندم به در ماشینم ..
هوی عوضی چه گوهی میخوری ...
مرد: اول اینکه عوضی خودتی ... دوم اینکه یه بار دیگه به عشقم نزدیک بشی..
ارسلان: میخوای چه گوهی بخوری؟؟
مرد : حالا نشونت میدم ... اونموقع دیگه خونت پایه خودته عوضی ... ببینم لعنتی چیکارشی؟
ارسلان : اول اینکه تو هیچ گوهی نیستی بچه .. دوم اینکه همه کارش .. من همکارشم ..قراره باهم ازدواج کنیم ...
۵minبعد
_________
دیدم کمی پسر مکث کرد و یقم رو ول کرد ..
هوی عوضی میگم چیکارش که مث این ولگرد های خیابونی پیچیدی جلو ماشین ...
پسر : من باش همکار بودم خوشم از ظاهرش میومد ... ولی اونم خوشش ازم نمیومد .. منم تحدیدش کردم ... اونم از کارش اخراج شد رفت
به همین راحتی...
ارسلان؛ اول اینکه این راحتی نداره بدبخت حروم.. وقتی دوست نداره چرا میخوای زندگی خودتو اونو باهم خراب کنی هاا ...
یه بار دیگه ببینمت دور من و عشقم خفت میکنم بچه ..
مرد: ببین بش نگو عشقم( با داد)
اگه بخوای دور بپلکی ..جنازشو بت میدم
ارسلان: منو تحدید نکن آشغال حروم
اگه دوسش داشته باشی که باهاش اینکارو نمیکنی .. بعدشم تو هیچوقت دستت بهش نمیرسه .. یعنی
من نمیزارم برسه حروم عوضی
.. مرد : حالا خواهیم دید ..( که یه مشت زد به سینم ) منم مث خودش زدم تو سینش
مرد : بازم میگم یه بار دیگه دورش بپلکی
خود دانی ..
ارسلان: بچه برو جاتو بنداز در خونه دیگه
اومدی واس من شاخ و شونه میکشی ...! برو بابا الان با دستای خودم جرت میدم 😉
ادامه دارد...!(پایان پارت دوازدهم)
حمایت + کامنت بالای ۱۰۰ تا 🥺🤍
در کل این پارت فوش زیاد داشت 😂
۴.۶k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.