فیک شبدر سیاه پارت۶
کرم ریزی رو سرتون حال میده🗿🚬
سوزومه:اسم کار خونه اسلحه سازی رو چی میخوای بزاری؟
هیرو: خوب....فک کنم.....شبدر سیاه خوب باشه نه؟
سوزومه:خوبه؟عجغم عالییییی هست
راستی یه سوال دیگه
هیرو: بپرس سوزومه اسم بچه رو چی میخوای بزاری هیرو فکر کنم میا خوب باشه سوسومه آره اسم قشنگیه
ویو عمارت بوتن
از زبان ریندو:ران رفته تو اتاق در نمياد
کوکو سعی کرد رد هیرو رو بزنه ولی انگار آب شده رفته تو زمین نمیدونم چی کار کنم
الان کلید زاپاس خونه ران که تو دفتر بود رو برداشتم ببینم ران داره چی کار میکنه
درو باز کردم رفتم داخل دیدم ران گرفته خوابیده بیدارش کردم همین که بیدار شد زد زیر گریه
ران:ریندو هق هق ریندو هق هق
*ریندو ران رو بغل کرد *
ریندو:پیداش میکنیم ران گریه نکن باشه
ببخشید زدمت ببخشید که فوش دادم
ران:کاش محکم تر میزدی کاش میمردم
ریندو: ران پاشو برو حموم کوکو داره دنبال هیرو میگرده
از زبان ریندو:رفتم وان رو پر آب ولرم کردم ران رو به زور فرستادم حموم خودم هم داخل حموم صندلی گذاشتم نشستم[منحرف های بدبخت] تا یه بلایی سر خودش نیاره
بعد از حموم لباس هاش رو پوشید
ریندو:ران بیا بریم شام بخوریم
ران:میل ندارم
ریندو:پس شام رو میارم بالا
قبل از این که ران چیزی بگه ریندو رفت و به خدمت کار گفت شام خودش و ریندو رو بیاره بالا
خدمت کار هم همین کار رو کرد
ران و ریندو روی میز داخل خونه نشسته بودن
ریندو:داداش غذا بخور والا ضعیف میشی
ران:نمیخوام
ریندو:پس بزار من بهت غذا بدم
ران:نمیخواد خودم یکم میخورم
[ران و ریندو غذاشون رو خوردن و میخواستن بخوابن برای همین لباس راحتی پوشیدن که بخوابن]
از زبان نویسنده
ریندو پیش ران خوابید چون میخواست ران این وسط احساس تنهایی نکنه زمانی که رفتن بخوابن باید روی تخت دو نفره میخوابیدن که قبلاً هیرو اینجا میخوابید
برای همین ران اول رفت سمت راست خوابید جایی که همیشه هیرو میخوابید
ریندو هم کاملا متوجه این قضیه بود ریندو پتو رو روی خودش و ران انداخت و ران را بغل کرد
ریندو: ران غصه نخور قول میدم پیداش میکنی
ران: چطوری غصه نخورم من همسرمو از دست دادم هم بچهام رو
ریندو:دیر یا زود هر دوتاشونو پیدا میکنیم
[پرش زمانی ۵ ماه بعد ]
اینجا الان بچه هیرو به دنیا آمده
*بچه داره گریه میکنه *
هیرو: سوزومه من الان اینو چطوری ساکت کنم* اشک تمسا*
سوسومه: خوب بغلش کن ماساژ بده ساکت میشه
هیرو: قطعاً مادر خوبی میشی سوز
ویو عمارت بانتن
از زبان اما این مدت که هیرو رفته ران خیلی افسرده و عصبی شده
اصلاً نمیتونیم نزدیکش بشیم به غیر از ریندو
تمام عمارت به هم ریخته است
اصلاً وقتی که هیرو نیست اینجا یه حال و هوای دیگهای داره
*پرش مکانی داخل دفتر ران*
حمایت یادتون نره
اگه غلط املایی داشتم ببخشید
#فیکشن
#ران_هایتانی
#بانتن
#توکیو_رنجرز
#فیک
#انیمه
سوزومه:اسم کار خونه اسلحه سازی رو چی میخوای بزاری؟
هیرو: خوب....فک کنم.....شبدر سیاه خوب باشه نه؟
سوزومه:خوبه؟عجغم عالییییی هست
راستی یه سوال دیگه
هیرو: بپرس سوزومه اسم بچه رو چی میخوای بزاری هیرو فکر کنم میا خوب باشه سوسومه آره اسم قشنگیه
ویو عمارت بوتن
از زبان ریندو:ران رفته تو اتاق در نمياد
کوکو سعی کرد رد هیرو رو بزنه ولی انگار آب شده رفته تو زمین نمیدونم چی کار کنم
الان کلید زاپاس خونه ران که تو دفتر بود رو برداشتم ببینم ران داره چی کار میکنه
درو باز کردم رفتم داخل دیدم ران گرفته خوابیده بیدارش کردم همین که بیدار شد زد زیر گریه
ران:ریندو هق هق ریندو هق هق
*ریندو ران رو بغل کرد *
ریندو:پیداش میکنیم ران گریه نکن باشه
ببخشید زدمت ببخشید که فوش دادم
ران:کاش محکم تر میزدی کاش میمردم
ریندو: ران پاشو برو حموم کوکو داره دنبال هیرو میگرده
از زبان ریندو:رفتم وان رو پر آب ولرم کردم ران رو به زور فرستادم حموم خودم هم داخل حموم صندلی گذاشتم نشستم[منحرف های بدبخت] تا یه بلایی سر خودش نیاره
بعد از حموم لباس هاش رو پوشید
ریندو:ران بیا بریم شام بخوریم
ران:میل ندارم
ریندو:پس شام رو میارم بالا
قبل از این که ران چیزی بگه ریندو رفت و به خدمت کار گفت شام خودش و ریندو رو بیاره بالا
خدمت کار هم همین کار رو کرد
ران و ریندو روی میز داخل خونه نشسته بودن
ریندو:داداش غذا بخور والا ضعیف میشی
ران:نمیخوام
ریندو:پس بزار من بهت غذا بدم
ران:نمیخواد خودم یکم میخورم
[ران و ریندو غذاشون رو خوردن و میخواستن بخوابن برای همین لباس راحتی پوشیدن که بخوابن]
از زبان نویسنده
ریندو پیش ران خوابید چون میخواست ران این وسط احساس تنهایی نکنه زمانی که رفتن بخوابن باید روی تخت دو نفره میخوابیدن که قبلاً هیرو اینجا میخوابید
برای همین ران اول رفت سمت راست خوابید جایی که همیشه هیرو میخوابید
ریندو هم کاملا متوجه این قضیه بود ریندو پتو رو روی خودش و ران انداخت و ران را بغل کرد
ریندو: ران غصه نخور قول میدم پیداش میکنی
ران: چطوری غصه نخورم من همسرمو از دست دادم هم بچهام رو
ریندو:دیر یا زود هر دوتاشونو پیدا میکنیم
[پرش زمانی ۵ ماه بعد ]
اینجا الان بچه هیرو به دنیا آمده
*بچه داره گریه میکنه *
هیرو: سوزومه من الان اینو چطوری ساکت کنم* اشک تمسا*
سوسومه: خوب بغلش کن ماساژ بده ساکت میشه
هیرو: قطعاً مادر خوبی میشی سوز
ویو عمارت بانتن
از زبان اما این مدت که هیرو رفته ران خیلی افسرده و عصبی شده
اصلاً نمیتونیم نزدیکش بشیم به غیر از ریندو
تمام عمارت به هم ریخته است
اصلاً وقتی که هیرو نیست اینجا یه حال و هوای دیگهای داره
*پرش مکانی داخل دفتر ران*
حمایت یادتون نره
اگه غلط املایی داشتم ببخشید
#فیکشن
#ران_هایتانی
#بانتن
#توکیو_رنجرز
#فیک
#انیمه
۶.۴k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.