پارت1 عشق مافیایی 마피아 사랑
ویو ات
صبح مثل همیشه بیدار شدم کارایه لازمو کردم لباسثو پوشیدم رفتم پایین میزو مامانم چیده بود رفتم سر میز
ما ات: سلام دخترم صبحت بخیر
ات: سلام مامان صبح توهم بخیر
پد ات: سلام عزیزم صبحت بخیر
ات: مامان بابا من دیگه سیر شدم اگه الا نرم دیرم میشه
ما ات: باشه دخترم برو دیرت نشه خداحافظ
پد ات: باشه دخترم برو بای
ات: بای بای
ات ویو
سوار ماشینم شدم رفتم بیمارستان مثل همیشه داشتم به بیمارام رسیدگی میکردم که 7 تا مرد اومدن تو مطبم تو اتاقم امدن یکی از مردا اومد نشست رو صندلی تا منو دید محوم شد نگاه به مردایه همراه اون کردم اونا هم محوه من شدن به مرده گفتم
ات: اقا اگه میخواین با نگاه کردن من وقتمو هدر بدین برین بیرون
شوگا: نه من دستم خراش چاقو خورده
ت: خب بیا برات دارو مینویسم بزن و برات پانسمان کنم
شوگا: باشه
رفتم کارامو کردم دیدم همین 7تا مرد دوباره هستن بدون توجه بهشون از بیمارستان رفتم بیرون اوناهم دنبال من اومدن من سوار ماشینم شدم رفتم خونه که......
صبح مثل همیشه بیدار شدم کارایه لازمو کردم لباسثو پوشیدم رفتم پایین میزو مامانم چیده بود رفتم سر میز
ما ات: سلام دخترم صبحت بخیر
ات: سلام مامان صبح توهم بخیر
پد ات: سلام عزیزم صبحت بخیر
ات: مامان بابا من دیگه سیر شدم اگه الا نرم دیرم میشه
ما ات: باشه دخترم برو دیرت نشه خداحافظ
پد ات: باشه دخترم برو بای
ات: بای بای
ات ویو
سوار ماشینم شدم رفتم بیمارستان مثل همیشه داشتم به بیمارام رسیدگی میکردم که 7 تا مرد اومدن تو مطبم تو اتاقم امدن یکی از مردا اومد نشست رو صندلی تا منو دید محوم شد نگاه به مردایه همراه اون کردم اونا هم محوه من شدن به مرده گفتم
ات: اقا اگه میخواین با نگاه کردن من وقتمو هدر بدین برین بیرون
شوگا: نه من دستم خراش چاقو خورده
ت: خب بیا برات دارو مینویسم بزن و برات پانسمان کنم
شوگا: باشه
رفتم کارامو کردم دیدم همین 7تا مرد دوباره هستن بدون توجه بهشون از بیمارستان رفتم بیرون اوناهم دنبال من اومدن من سوار ماشینم شدم رفتم خونه که......
۸.۶k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.