[موهای صورتیت]پارت³
[موهای صورتیت]پارت³
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انیا
رفتم تو کلاس که دیدم جولیا (یه دختر به شدت حسود)با تنفر زل زده بهم هوفففف ملت اسکل شدنا
بکی:ولش کن جولیا رو انیا بیا بشین
نگاهمو از جولیا گرفتمو کنار بکی نشستم
من:نمیدونم چیکار کردم که اینطوری نگام میکنه شرط میبندم اگه منو با جولیا تنها بزارن از من انیا پلو درست میکنه مطمئنم
بکی:بیخیال انیا اون همیشه به تو حسادت میکنه
امید وارم فقط حسادت باشه
بعد از کلاس رفتیم سالن غذا خوری که یادم افتاد کیفمو یادم رفته، بخاطر مریض شدنه یکی از معلما یه کلاس لغو میشه و زود تر میریم خونه وارد کلاس شدم که هیچ کس تو کلاس نبود معلومه دیگه همه رفتن سالن هوففف
داشتم کیفمو بر میداشتم که در کلاس باصدای محکمی بسته شد سریع برگشتم عقب که دیدم جولیا و داداش احمقش مکس جولیا در حالی که بهم نزدیک میشد گفت
جولیا:هه.... انیا خیلی زرنگی فکر کردی اگه با دامیان رابطه داشته باشی میتونی اونو مال خودت کنی؟هه .. جالبه
چی اون داشت چه زری میزد رابطه؟
دامیان حتی در یک متریمم نیومده
و منی که همینجور مث اسکلا بهش زل زده بودم
جولیا:اگه با این قیافه گیج میخای بکی که چیزی بینتون نبوده سخت در اشتباهی چون من میدونم تو چع حیوونی هستی
همون لحضه زبونم راه افتاد و با خونسردی کامل گفتم
من:جولیا داری چی میگی حالت خوبع؟مطمئنی چیزی نزدی؟
جولیا عصبانی جیغ زد
جولیا:خفه شو .... یعنی میخای بگی اون روح دامیان بود که شب داشت از خونه ی تو برمیگشت؟
دیگه واقعا مطمئن بودم جولیا یه چیزی زده
من:این اشتباهه
جولیا: مکس (داداش جولیا)میتونی برای انیا خانوم یه شب رویایی بسازی؟
مکس:بلهههه چرا که نشههه
جولیا از کلاس بیرون رفتو لحضه اخر لب زد:بهتون خوشبگذره و درو بست
مکس حالت عادی نداشت شد اینو دیگه مطمئنم مست بود با قدم های اهسته بهم نزدیک شد دستشو گزاشت رو کمرم و گفت
مکس:اوممممم با این که میدونم دیشب دستای دامیان رو این کمر بوده ولی بازم خوردنی هستی عجیبه!
دیگه واقعا داشت گریم میگرفت
مکس:گریه نکن کوچولو قول میدم زیاد سختت نباشه
ولباشو گذاشت رو گردنم میبوسید وگاز میگرفت
دیگه واقعا باید یه کاری میکردم چون خیلی داشت پیش میرفت و منم با یه حرکت خفن زدم اونجاش که دیدم بیهوش شد اوه مثل اینکه حرکتای مامان یور یه جا به درد خورد قبل ازبیدار بشه باید میرفتم همون جور که اشکام باعث میشد جایی رو نبینم از کلاس زدم دیدم که بازم داره میاد دنبالم عجب جونی داره پسره خر تنها جایی که به ذهنم رسید دسشویی بود باید میرفتم اره باید سریع از اونجا میرفتم
با سرعت وارد سرویس شدمو درو بستمو
رفتم که محکم خوردم به یه نفر بعد از چند ثانیه موقعیتمو حس کردم من رویه نفر که مطمئنم پسره چون دو برابر منه
.
الان بازم میزارم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
انیا
رفتم تو کلاس که دیدم جولیا (یه دختر به شدت حسود)با تنفر زل زده بهم هوفففف ملت اسکل شدنا
بکی:ولش کن جولیا رو انیا بیا بشین
نگاهمو از جولیا گرفتمو کنار بکی نشستم
من:نمیدونم چیکار کردم که اینطوری نگام میکنه شرط میبندم اگه منو با جولیا تنها بزارن از من انیا پلو درست میکنه مطمئنم
بکی:بیخیال انیا اون همیشه به تو حسادت میکنه
امید وارم فقط حسادت باشه
بعد از کلاس رفتیم سالن غذا خوری که یادم افتاد کیفمو یادم رفته، بخاطر مریض شدنه یکی از معلما یه کلاس لغو میشه و زود تر میریم خونه وارد کلاس شدم که هیچ کس تو کلاس نبود معلومه دیگه همه رفتن سالن هوففف
داشتم کیفمو بر میداشتم که در کلاس باصدای محکمی بسته شد سریع برگشتم عقب که دیدم جولیا و داداش احمقش مکس جولیا در حالی که بهم نزدیک میشد گفت
جولیا:هه.... انیا خیلی زرنگی فکر کردی اگه با دامیان رابطه داشته باشی میتونی اونو مال خودت کنی؟هه .. جالبه
چی اون داشت چه زری میزد رابطه؟
دامیان حتی در یک متریمم نیومده
و منی که همینجور مث اسکلا بهش زل زده بودم
جولیا:اگه با این قیافه گیج میخای بکی که چیزی بینتون نبوده سخت در اشتباهی چون من میدونم تو چع حیوونی هستی
همون لحضه زبونم راه افتاد و با خونسردی کامل گفتم
من:جولیا داری چی میگی حالت خوبع؟مطمئنی چیزی نزدی؟
جولیا عصبانی جیغ زد
جولیا:خفه شو .... یعنی میخای بگی اون روح دامیان بود که شب داشت از خونه ی تو برمیگشت؟
دیگه واقعا مطمئن بودم جولیا یه چیزی زده
من:این اشتباهه
جولیا: مکس (داداش جولیا)میتونی برای انیا خانوم یه شب رویایی بسازی؟
مکس:بلهههه چرا که نشههه
جولیا از کلاس بیرون رفتو لحضه اخر لب زد:بهتون خوشبگذره و درو بست
مکس حالت عادی نداشت شد اینو دیگه مطمئنم مست بود با قدم های اهسته بهم نزدیک شد دستشو گزاشت رو کمرم و گفت
مکس:اوممممم با این که میدونم دیشب دستای دامیان رو این کمر بوده ولی بازم خوردنی هستی عجیبه!
دیگه واقعا داشت گریم میگرفت
مکس:گریه نکن کوچولو قول میدم زیاد سختت نباشه
ولباشو گذاشت رو گردنم میبوسید وگاز میگرفت
دیگه واقعا باید یه کاری میکردم چون خیلی داشت پیش میرفت و منم با یه حرکت خفن زدم اونجاش که دیدم بیهوش شد اوه مثل اینکه حرکتای مامان یور یه جا به درد خورد قبل ازبیدار بشه باید میرفتم همون جور که اشکام باعث میشد جایی رو نبینم از کلاس زدم دیدم که بازم داره میاد دنبالم عجب جونی داره پسره خر تنها جایی که به ذهنم رسید دسشویی بود باید میرفتم اره باید سریع از اونجا میرفتم
با سرعت وارد سرویس شدمو درو بستمو
رفتم که محکم خوردم به یه نفر بعد از چند ثانیه موقعیتمو حس کردم من رویه نفر که مطمئنم پسره چون دو برابر منه
.
الان بازم میزارم
۶.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.