تک پارتی « وقتی بهونه میگیری..»
تک پارتی « وقتی بهونه میگیری..»
پسر اه دیگه ایی کشید و مشغول به رانندگی شد
«وایی..کی میرسیمم»
«میرسیم بهونه نگیر»
دختر سرش رو بالا گرفت
«بهونه نمیگیرم...خوابم میاد»
«خب تا وقتی میرسیم بخواب»
دختر ناله ایی کرد و خودش رو به صندلی ماشین فشرد و با صدای نسبتا بلند جواب مینهو رو داد
«نمیخوامم»
«داد نزن..»
«سریع تر رانندگی کنن»
پسر حرفی نزد و نفس عمیقی کشید و با صدا بیرونش داد
«چته؟؟»
دختر گفت و چشم هاش رو به مینهو داد
«هیچی ..فقط میخوام ببینم وقتی رسیدیم خونه باز هم بهونه میگیری یا نه»
دختر اخمی کرد و روش رو به جاده داد
«حرف نزن ..رانندگیت رو بکن»
مینهو نیشخندی زد
«چشم ..شما عمر بفرمایید»
۰۰
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدن ..دختر در ماشین رو باز کرد و با بی حوصلگی سمت در رفت
«بازش کن..»
مینهو خنده ایی کرد و کاری که دختر گفت رو انجام داد
دختر بعد از اینکه در باز شد خودش رو داخل خونه انداخت و کفش هاش رو با بی حوصلگی در اورد
مینهو فقط به دیوار.تکیه داده بود و با نیشخند به دخترک خواب الود خیره شده بود
دختر بعد از در اوردن کفش هاش سریع سمت اتاق رفت..درش رو باز کرد ..و بعد از اینکه واردش شد محکم در رو بست
مینهو سرش رو با خنده پایین انداخت ..بعد از در اوردن کفش هاش..با صدای بلند تو خونه داد زد
«گشنت نیست؟؟»
دختر متقابل با فریاد جواب مینهو رو داد
«چرا»
«الان یک.چیزی اماده میکنم..»
۰
بعد از اماده کردن دو بسته نودل اماده سمت اتاق رفت و بازش کرد ..میخواست دختر رو برای غذا صدا که با صحنه جلوش متوقف شد..
دختر بدون اینکه لباسش رو عوض کنه روی تخت خوابیده بود..
مینهو خنده ی محوی کرد و سمت دختر رفت
بلندش کرد و بعد از اینکه زیر پتو گذاشتش ..بوسه ایی به پیشونیش زد و بعد از خاموش کرد چراغ های خونه خودش هم کنار دختر خوابید
«اینقدر خوابت میومد که بدون اینکه لباست رو عوض کنی خوابیدی؟؟»
دستش رو سمت موهای دختر برد و نوازشش کرد..
"هانورا"
پسر اه دیگه ایی کشید و مشغول به رانندگی شد
«وایی..کی میرسیمم»
«میرسیم بهونه نگیر»
دختر سرش رو بالا گرفت
«بهونه نمیگیرم...خوابم میاد»
«خب تا وقتی میرسیم بخواب»
دختر ناله ایی کرد و خودش رو به صندلی ماشین فشرد و با صدای نسبتا بلند جواب مینهو رو داد
«نمیخوامم»
«داد نزن..»
«سریع تر رانندگی کنن»
پسر حرفی نزد و نفس عمیقی کشید و با صدا بیرونش داد
«چته؟؟»
دختر گفت و چشم هاش رو به مینهو داد
«هیچی ..فقط میخوام ببینم وقتی رسیدیم خونه باز هم بهونه میگیری یا نه»
دختر اخمی کرد و روش رو به جاده داد
«حرف نزن ..رانندگیت رو بکن»
مینهو نیشخندی زد
«چشم ..شما عمر بفرمایید»
۰۰
بعد از چند دقیقه به خونه رسیدن ..دختر در ماشین رو باز کرد و با بی حوصلگی سمت در رفت
«بازش کن..»
مینهو خنده ایی کرد و کاری که دختر گفت رو انجام داد
دختر بعد از اینکه در باز شد خودش رو داخل خونه انداخت و کفش هاش رو با بی حوصلگی در اورد
مینهو فقط به دیوار.تکیه داده بود و با نیشخند به دخترک خواب الود خیره شده بود
دختر بعد از در اوردن کفش هاش سریع سمت اتاق رفت..درش رو باز کرد ..و بعد از اینکه واردش شد محکم در رو بست
مینهو سرش رو با خنده پایین انداخت ..بعد از در اوردن کفش هاش..با صدای بلند تو خونه داد زد
«گشنت نیست؟؟»
دختر متقابل با فریاد جواب مینهو رو داد
«چرا»
«الان یک.چیزی اماده میکنم..»
۰
بعد از اماده کردن دو بسته نودل اماده سمت اتاق رفت و بازش کرد ..میخواست دختر رو برای غذا صدا که با صحنه جلوش متوقف شد..
دختر بدون اینکه لباسش رو عوض کنه روی تخت خوابیده بود..
مینهو خنده ی محوی کرد و سمت دختر رفت
بلندش کرد و بعد از اینکه زیر پتو گذاشتش ..بوسه ایی به پیشونیش زد و بعد از خاموش کرد چراغ های خونه خودش هم کنار دختر خوابید
«اینقدر خوابت میومد که بدون اینکه لباست رو عوض کنی خوابیدی؟؟»
دستش رو سمت موهای دختر برد و نوازشش کرد..
"هانورا"
۱۸.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.