عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمی از این مصیبت نی عجب
سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه
وامصیبت بعد مرگ احمد ختمی مآب
دادن جان بود هردم آرمان فاطمه
آسمان شد نیلگون چون دید نیلی روی او
خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه
محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهید
ریخت خون در ماتمش از دیدگان فاطمه
نیمه ی شب بهر تدفینش مهیّا شد علی
عاقبت شد در دل صحرا مکان فاطمه
منع کرد از ناله طفلان را ولی ناگه ز دل
ناله ها زد همسر والانشان فاطمه
ای فلک ترسم شوی وارون که افکندی شرر
از غم مرگش به جان کودکان فاطمه
نیست «مردانی» نشان از تربت پاکش ولی
مهدی (عج) یی آید کند پیدا نشان فاطمه
پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمی از این مصیبت نی عجب
سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه
وامصیبت بعد مرگ احمد ختمی مآب
دادن جان بود هردم آرمان فاطمه
آسمان شد نیلگون چون دید نیلی روی او
خُرد شد از ضربت در استخوان فاطمه
محسن شش ماهه اش در راه داور شد شهید
ریخت خون در ماتمش از دیدگان فاطمه
نیمه ی شب بهر تدفینش مهیّا شد علی
عاقبت شد در دل صحرا مکان فاطمه
منع کرد از ناله طفلان را ولی ناگه ز دل
ناله ها زد همسر والانشان فاطمه
ای فلک ترسم شوی وارون که افکندی شرر
از غم مرگش به جان کودکان فاطمه
نیست «مردانی» نشان از تربت پاکش ولی
مهدی (عج) یی آید کند پیدا نشان فاطمه
۳.۱k
۳۰ دی ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.