پارت 4
پارت 4
#قاتل_من
کوک: هی احمق ببینم داری چ غلطی میکنی هااا با (داد)
+جناب کوک من من عذر..غذر میخوام دستم خودم نبود
کوک :خفه شو مرتیکه مثل اینکه حرفایی جناب کیم و یادت رفته اون تاکید کرده بود ک به هیچ وجه به دختره آسیب نرسونید و حالا نزدیک بود بش سیلی بزنی هااا....
+من غلط کردم جناب لطفا منو ببخش هر تنبیه رو می پذيرم
کوک: گمشو از جلو چشام زوددد (باداد)
+ چ.. چشمم آقا...
ات ویو:
وایی خدا نزدیک بود اون یارو بم سیلی بزنه هقق
قلبم درده تپش قلب شدید دارم حس میکنم هر لحظه ممکنه قلبم از سینم بزنه بیرون
نمیدونم اون کسی ک نجاتم داد کیه ولی اون یارو جناب کوک صداش زد.... لباس شیک و گرونی پوشیده حتما با اون کیم هم دسته
کوک: هی...حالت خوبه؟
ات: این احمقو نگا با این همه اتفاقاتی ک ب سرم آوردن تازه یادش افتاده بپرسه حالم خوبه...
کوک : میشنوی باتوام هااا هی
ات : مگه حالم برات مهمه هااا اصلا مگه شما باعث این حالیم نیستن شماها از جون من چی میخوادد ولم کنید بزارید برمم خسته شدم دیگ
کوک: با اون زبونی ک داری مطمئن شدم حالت خوبه... ( ببین ما با تو کاری نداریم با اون بابای عوضیت کار داریم) باید توان کاری ک انجام داه رو پس بده...
ات : در مورد بابای من درست صحبت کن اصلا مگ بابای من چیکارتون کرده هااا
با بابای بدبخت من چیکار دارید یه تار موش کم بشه دنیاتونو سیاه میکنم فهمیدی ؟؟
کوک: واو بچ ترسیدم واقعا ترسیدم چقد عالی از اون بابای قاتلت دفاع میکنی مظلوم گند کاری پدرتو نمیدونی بت حق میدم... چون ت ناز نعمت بزرگ شدی مثل جناب کیم بی پدر بزرگ نشدی طعم یتیم بودنو نچشیدی
میدونی کی بابای تهیونگ کشت اون بابای بیشرفت بود اون قاتل حرمزاده الانم باید تاوان کار باباتو تو پس بدی....
ات: این چی میگهه بابای من قاتله؟؟ نههه درست نیست حتما اشتباه شده پدرم آزارش به یه مورچه نمیرسه اون صب تا شب کار میکنه تا خرج منو هینا را در بیاره...غیر ممکنه بابای من قاتل باشههه هققق درست نیس نه درست نیست
ات : ت دروغ میگی دروغ میگی من یه ذره از حرفاتو باور نکردم شما یه باند کثیفی هستین ک فقط دنبال پولید الانم منو گروگان گرفتید ک از بابام پول بکشیدید نههه درست نمیگم؟؟
کوک: باور کردنش باخودت من اینقد وقت ندارم بات بحث کنم باید برم چند دقیقه جناب کیم خودشون شخصا تشریف میارن و همه چی روشن میشهه فعلا
ات : نه توروخدااا تنهام نزار این اتاق زیادی تاریکه اصلا همه جا خاکه جایی نیست ک آدم بتونه بشینه...
کوک: خداتو شکرکن ک جناب کیم در حقت لطف کرد تو رو اینجا آورد و گرنه ممکن بود امشب تو زیرزمین عمارت میخوابیدی...
ات : چی زیرزمین هققق نههه
کوک : اگ اینجا راحت نیستی بزار جاتو عوض کنم
ات : نه ...نهه توروخدااا نه
کوک: خب تا بعد مادمازل....
#قاتل_من
کوک: هی احمق ببینم داری چ غلطی میکنی هااا با (داد)
+جناب کوک من من عذر..غذر میخوام دستم خودم نبود
کوک :خفه شو مرتیکه مثل اینکه حرفایی جناب کیم و یادت رفته اون تاکید کرده بود ک به هیچ وجه به دختره آسیب نرسونید و حالا نزدیک بود بش سیلی بزنی هااا....
+من غلط کردم جناب لطفا منو ببخش هر تنبیه رو می پذيرم
کوک: گمشو از جلو چشام زوددد (باداد)
+ چ.. چشمم آقا...
ات ویو:
وایی خدا نزدیک بود اون یارو بم سیلی بزنه هقق
قلبم درده تپش قلب شدید دارم حس میکنم هر لحظه ممکنه قلبم از سینم بزنه بیرون
نمیدونم اون کسی ک نجاتم داد کیه ولی اون یارو جناب کوک صداش زد.... لباس شیک و گرونی پوشیده حتما با اون کیم هم دسته
کوک: هی...حالت خوبه؟
ات: این احمقو نگا با این همه اتفاقاتی ک ب سرم آوردن تازه یادش افتاده بپرسه حالم خوبه...
کوک : میشنوی باتوام هااا هی
ات : مگه حالم برات مهمه هااا اصلا مگه شما باعث این حالیم نیستن شماها از جون من چی میخوادد ولم کنید بزارید برمم خسته شدم دیگ
کوک: با اون زبونی ک داری مطمئن شدم حالت خوبه... ( ببین ما با تو کاری نداریم با اون بابای عوضیت کار داریم) باید توان کاری ک انجام داه رو پس بده...
ات : در مورد بابای من درست صحبت کن اصلا مگ بابای من چیکارتون کرده هااا
با بابای بدبخت من چیکار دارید یه تار موش کم بشه دنیاتونو سیاه میکنم فهمیدی ؟؟
کوک: واو بچ ترسیدم واقعا ترسیدم چقد عالی از اون بابای قاتلت دفاع میکنی مظلوم گند کاری پدرتو نمیدونی بت حق میدم... چون ت ناز نعمت بزرگ شدی مثل جناب کیم بی پدر بزرگ نشدی طعم یتیم بودنو نچشیدی
میدونی کی بابای تهیونگ کشت اون بابای بیشرفت بود اون قاتل حرمزاده الانم باید تاوان کار باباتو تو پس بدی....
ات: این چی میگهه بابای من قاتله؟؟ نههه درست نیست حتما اشتباه شده پدرم آزارش به یه مورچه نمیرسه اون صب تا شب کار میکنه تا خرج منو هینا را در بیاره...غیر ممکنه بابای من قاتل باشههه هققق درست نیس نه درست نیست
ات : ت دروغ میگی دروغ میگی من یه ذره از حرفاتو باور نکردم شما یه باند کثیفی هستین ک فقط دنبال پولید الانم منو گروگان گرفتید ک از بابام پول بکشیدید نههه درست نمیگم؟؟
کوک: باور کردنش باخودت من اینقد وقت ندارم بات بحث کنم باید برم چند دقیقه جناب کیم خودشون شخصا تشریف میارن و همه چی روشن میشهه فعلا
ات : نه توروخدااا تنهام نزار این اتاق زیادی تاریکه اصلا همه جا خاکه جایی نیست ک آدم بتونه بشینه...
کوک: خداتو شکرکن ک جناب کیم در حقت لطف کرد تو رو اینجا آورد و گرنه ممکن بود امشب تو زیرزمین عمارت میخوابیدی...
ات : چی زیرزمین هققق نههه
کوک : اگ اینجا راحت نیستی بزار جاتو عوض کنم
ات : نه ...نهه توروخدااا نه
کوک: خب تا بعد مادمازل....
۶.۵k
۱۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.