در حال رفتن به کلاس بودم که تام رو دیدم با خودم گفتم چرا
در حال رفتن به کلاس بودم که تام رو دیدم با خودم گفتم چرا توووووو تام هم من رو دید
خب بزارید داستان رو از اول براتون بگم از اول اشنایی با تام
{از زبان نویسنده ∆ یعنی جری و * یعنی تام }
∆بار اول که وارد اون مدرسه شدم با یه پسر خوشگل هم کلاسی بودم ولی خیییلی دختر باز بود
* هی تو انتقالی بیا اینجا : با صدای بلند
∆ به نگاهی انداختم و رفتم گفتم بله
* رل داری ¿
∆نه چطور ¿
*خوبه پس : زمزمه کرد جوری که فقط من بشنوم
∆ زیر فشار سنگینی بودم که معلم اومد داخل
خب بزارید داستان رو از اول براتون بگم از اول اشنایی با تام
{از زبان نویسنده ∆ یعنی جری و * یعنی تام }
∆بار اول که وارد اون مدرسه شدم با یه پسر خوشگل هم کلاسی بودم ولی خیییلی دختر باز بود
* هی تو انتقالی بیا اینجا : با صدای بلند
∆ به نگاهی انداختم و رفتم گفتم بله
* رل داری ¿
∆نه چطور ¿
*خوبه پس : زمزمه کرد جوری که فقط من بشنوم
∆ زیر فشار سنگینی بودم که معلم اومد داخل
۲.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.