فیک کوک (*رز سیاه *)پارت 15
از زبان ا/ت :
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل تسا رو مبل خوابم برده و تسا با گوشیش ور میرفت . گفتم : آخ ببخشید خوابن برد .
لبخند زد و گفت : نه چیزی نیست راستی ماشینتو گرفتم گذاشتم توی پارکینگ
گفتم : نه دیگه پیاده میرم پیشتر هوا میخورم
باهم صبحونه خوردیم و چون خونم نزدیک خونش بود سریع رفتم خونه یه لباس خوشکل پوشیدم تا روحیم عوض شه .
(اسلاید ۲ لباس ا/ت )
رفتم شرکت و فیلیز اومد گفت : سلام ا/ت از وقتی اومدی احساس می کنم از چیزی ناراحتی. چیزی شده ؟
آره از جونگ کوک بیشتر از بابام ناراضی بودم ولی چیزی نگفتم
گفتم : نه دیروز دیر خوابیدم.
گفت : باشه فعلا کاری نیس بهت بدم پس استراحت کن روحیت برگرده .
یه چشمک زد و رفت .
بعد یکی اومد و در نزد و بعد درو بست سرم تو لب تاب بود گفتم : برام مهم نیست کارت چیه الان اصلا حالم سر جاش نیست برو .
فکر کردم میاست ولی......
جونگ کوک بود .تا دیدمش بلد شدم و گفتم : تو تو.......
گفت : به خاطر من حالت سر جاش نیست درسته ؟
ناراحت به نظر میرسید. ۲ دقیقه به هم خیره بودیم که پلک زدم و اشکام ریخت
با دو تا دستام پاکشون کردم و آروم با بغض گفتم : لعنتی لعنتی
اومد سمتم دستامو گرفت و بوسیدشون و گفت : از چی ناراحتی به من بگو
گفتم : از این که گولم زدی که عاشقمی یا هز مزخرفه دیگه از اینکه دیروز دیدی گریه کردم و دلم پره ولی با توبا جونت رفتی .
یه دستشو گذاشت رو صورتمو و گفت : فیلیز گفت ...گفت نقش بازی کنیم
گفتم : هه بهونه ی قشنگیه .
که لباشو آروم گذاشت رو لبام تعجب کردم ولی آروم چشام بسته شد .بعد نفس کم آوردم و زدم به سینش که ولم کرد و بغلم کرد .
گفت : بهونه نیست حتی باهاش تا رستورانم نرفتم وسط راه پیاده کردمش
هرفاشو باور کردم آروم بغلش کردم .
از هم جدا شدیم و گفت : دیگه گریه نکن خب .
بعد که شاد شدم گفتم : کاری که کردی قابل بخشش نیست
گفت : گفتم که فیلیز گف....
دستمو گذاشتم رو دهنش و گفتم : نه اون نه .....اینکه بی اجازه یه دختر تنهای ۱۶ ساله رو بوسیدی !
دستم گرفت از رو دهنش کنار و گفت: خب دیگه بعدا که ماله خودم شی نمیتونی جلومو بگیری .
لبخندم محو شد و چشام گرد گفتم : دِهههه پرووووویییاا یه بار بهت خندیدم
گفت : کجاشو دیدی کوچولو
۰۰۰۰۰۰
لباس ا/ت اسلاید ۲
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل تسا رو مبل خوابم برده و تسا با گوشیش ور میرفت . گفتم : آخ ببخشید خوابن برد .
لبخند زد و گفت : نه چیزی نیست راستی ماشینتو گرفتم گذاشتم توی پارکینگ
گفتم : نه دیگه پیاده میرم پیشتر هوا میخورم
باهم صبحونه خوردیم و چون خونم نزدیک خونش بود سریع رفتم خونه یه لباس خوشکل پوشیدم تا روحیم عوض شه .
(اسلاید ۲ لباس ا/ت )
رفتم شرکت و فیلیز اومد گفت : سلام ا/ت از وقتی اومدی احساس می کنم از چیزی ناراحتی. چیزی شده ؟
آره از جونگ کوک بیشتر از بابام ناراضی بودم ولی چیزی نگفتم
گفتم : نه دیروز دیر خوابیدم.
گفت : باشه فعلا کاری نیس بهت بدم پس استراحت کن روحیت برگرده .
یه چشمک زد و رفت .
بعد یکی اومد و در نزد و بعد درو بست سرم تو لب تاب بود گفتم : برام مهم نیست کارت چیه الان اصلا حالم سر جاش نیست برو .
فکر کردم میاست ولی......
جونگ کوک بود .تا دیدمش بلد شدم و گفتم : تو تو.......
گفت : به خاطر من حالت سر جاش نیست درسته ؟
ناراحت به نظر میرسید. ۲ دقیقه به هم خیره بودیم که پلک زدم و اشکام ریخت
با دو تا دستام پاکشون کردم و آروم با بغض گفتم : لعنتی لعنتی
اومد سمتم دستامو گرفت و بوسیدشون و گفت : از چی ناراحتی به من بگو
گفتم : از این که گولم زدی که عاشقمی یا هز مزخرفه دیگه از اینکه دیروز دیدی گریه کردم و دلم پره ولی با توبا جونت رفتی .
یه دستشو گذاشت رو صورتمو و گفت : فیلیز گفت ...گفت نقش بازی کنیم
گفتم : هه بهونه ی قشنگیه .
که لباشو آروم گذاشت رو لبام تعجب کردم ولی آروم چشام بسته شد .بعد نفس کم آوردم و زدم به سینش که ولم کرد و بغلم کرد .
گفت : بهونه نیست حتی باهاش تا رستورانم نرفتم وسط راه پیاده کردمش
هرفاشو باور کردم آروم بغلش کردم .
از هم جدا شدیم و گفت : دیگه گریه نکن خب .
بعد که شاد شدم گفتم : کاری که کردی قابل بخشش نیست
گفت : گفتم که فیلیز گف....
دستمو گذاشتم رو دهنش و گفتم : نه اون نه .....اینکه بی اجازه یه دختر تنهای ۱۶ ساله رو بوسیدی !
دستم گرفت از رو دهنش کنار و گفت: خب دیگه بعدا که ماله خودم شی نمیتونی جلومو بگیری .
لبخندم محو شد و چشام گرد گفتم : دِهههه پرووووویییاا یه بار بهت خندیدم
گفت : کجاشو دیدی کوچولو
۰۰۰۰۰۰
لباس ا/ت اسلاید ۲
۵.۳k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.