تک پارتی از کوک
تک پارتی از کوک
ا.ت ویو:
امروز تعطیل بود و جونگکوک بالاخره خونه مونده بود و تو آشپزخونه داشت با میکسر معجون درست میکرد و تو هم دل و روده ی اتاقتون رو بیرون ریخته بودی و میخواستی همه وسایل اتاق رو از اول داخل کمد و قفسه ها بچینی و طبق چیزی که انتظار میرفت لباسای تو و کوک و لوازم آرایشیت و کتاب ها و... همه کف اتاق ولو بود و به معنای واقعی بازار شام بود😂
ا.ت: جونگکووووک
جونگکوک: جانم میس جئون؟
ا.ت:میشه اون نردبون رو بیارییی میخوام این کتابا رو بذارم سر جاش
جونگکوک: کجاست نردبون؟
ا.ت: گذاشتمش تو اتاق خواب... خب معلومه دیگه طبقه پایین گذاشتم تو انباری
جونگکوک: اصن نمک از سر و روت میباره ا.ت شی
(ده دقیقه بعد)
جونگکوک(هن و هن کنان): ا.تتتتت من پدرم در اومد این چرا انقدر سنگینههههه
ا.ت: غر نزن ببینم بیا اینجا
جونگکوک: خب بله مادمازل با من چیکار داشتی؟
ا.ت: من الان میخوام برم روی نردبون بالای کتابخونه رو گردگیری کنم تو هم کتابا رو دونه دونه بده دستم هم مواظب باش نیفتم
جونگکوک: اووففف اوکی
(15 مین بعد)
جونگکوک ویو:
بذار یکم اذیتش کنم...
ا.تتتت
ا.ت: جانم جونگکوک؟
جونگکوک: من خسته شدممم دیگه بدو بیا پایین
ا.ت: چییی الان که نمیشه هنوز نصف کار مونده
جونگکوک: اوففف باشه
جونگکوک تو ذهنش: خب الان چیکار کنم بترسه... اومممم اهان فهمیدم
جونگکوک: وایییی ا.تتتتت بدو بیا پایینننن
ا.ت: باز چی شده؟
کوک: چوب این کتابخونه موریانه دارهههه من یادم رفته بود سم پاشی کنممم
ا.ت: چییییی (جیغ بنفشِ کر کننده و تلاش برای پایین اومدن)
جونگکوک ویو:
بذار یکم بیشتر اذیتش کنم
عااا فهمیدم بذار نردبونو تکون بدم
جونگکوک: تکون دادن نردبون به صورت خیلی آروم...*
ا.ت: جونگکوک نکننننن چیکار داری میکنی عه عههههه
کوک: من که کاری نمیکنم ا.ت شی
ا.ت : یعنی بذار من دستم به تو برسه
کوک: تکون دادن نردبون به صورت تند تر*
ا.ت: عه عههههه
جونگکوک ویو: یهو دیدم ا.ت داره از پشت میفته سریع براید استایل گرفتمش و کتابا هم پشت سر هم یکی یکی افتادن پایین و خوردن تو سر من و ا.ت و قیافه ا.ت هم دیدنی شده بود سریع گذاشتمش زمین و تندی فرار کردم ا.ت هم دنبالم
جونگکوک: ا.ت شیییی غلط کردممم😂
ا.ت : مگه من بذارم فرار کنی مگه تو خواب ببینی جئون جونگکوک(😑😂)
بالاخره بعد از ده دقیقه کل خونه رو دویدن ا.ت برنده شد و انقدر قلقلکم داد که از خنده بی حال شدم
ا.ت: حالا خوب شد جونگکوک شی؟
جونگکوک(با خنده):عا اره بیب قول میدم دیگ اذیتت نکنم. راستی تو آشپزخونه معجون شیرموز درست کرده بودم بیا بریم بخوریم
ا.ت: دستت درد نکنه کیوت من ولی تو اصلا به جز شیرموز به چیز دیگه ای هم فکر میکنی؟
جونگکوک(با خنده): اره به تو
ا.ت خندید و محکم بغلم کرد و بوسه ای روی گونهم کاشت...
پایان
ا.ت ویو:
امروز تعطیل بود و جونگکوک بالاخره خونه مونده بود و تو آشپزخونه داشت با میکسر معجون درست میکرد و تو هم دل و روده ی اتاقتون رو بیرون ریخته بودی و میخواستی همه وسایل اتاق رو از اول داخل کمد و قفسه ها بچینی و طبق چیزی که انتظار میرفت لباسای تو و کوک و لوازم آرایشیت و کتاب ها و... همه کف اتاق ولو بود و به معنای واقعی بازار شام بود😂
ا.ت: جونگکووووک
جونگکوک: جانم میس جئون؟
ا.ت:میشه اون نردبون رو بیارییی میخوام این کتابا رو بذارم سر جاش
جونگکوک: کجاست نردبون؟
ا.ت: گذاشتمش تو اتاق خواب... خب معلومه دیگه طبقه پایین گذاشتم تو انباری
جونگکوک: اصن نمک از سر و روت میباره ا.ت شی
(ده دقیقه بعد)
جونگکوک(هن و هن کنان): ا.تتتتت من پدرم در اومد این چرا انقدر سنگینههههه
ا.ت: غر نزن ببینم بیا اینجا
جونگکوک: خب بله مادمازل با من چیکار داشتی؟
ا.ت: من الان میخوام برم روی نردبون بالای کتابخونه رو گردگیری کنم تو هم کتابا رو دونه دونه بده دستم هم مواظب باش نیفتم
جونگکوک: اووففف اوکی
(15 مین بعد)
جونگکوک ویو:
بذار یکم اذیتش کنم...
ا.تتتت
ا.ت: جانم جونگکوک؟
جونگکوک: من خسته شدممم دیگه بدو بیا پایین
ا.ت: چییی الان که نمیشه هنوز نصف کار مونده
جونگکوک: اوففف باشه
جونگکوک تو ذهنش: خب الان چیکار کنم بترسه... اومممم اهان فهمیدم
جونگکوک: وایییی ا.تتتتت بدو بیا پایینننن
ا.ت: باز چی شده؟
کوک: چوب این کتابخونه موریانه دارهههه من یادم رفته بود سم پاشی کنممم
ا.ت: چییییی (جیغ بنفشِ کر کننده و تلاش برای پایین اومدن)
جونگکوک ویو:
بذار یکم بیشتر اذیتش کنم
عااا فهمیدم بذار نردبونو تکون بدم
جونگکوک: تکون دادن نردبون به صورت خیلی آروم...*
ا.ت: جونگکوک نکننننن چیکار داری میکنی عه عههههه
کوک: من که کاری نمیکنم ا.ت شی
ا.ت : یعنی بذار من دستم به تو برسه
کوک: تکون دادن نردبون به صورت تند تر*
ا.ت: عه عههههه
جونگکوک ویو: یهو دیدم ا.ت داره از پشت میفته سریع براید استایل گرفتمش و کتابا هم پشت سر هم یکی یکی افتادن پایین و خوردن تو سر من و ا.ت و قیافه ا.ت هم دیدنی شده بود سریع گذاشتمش زمین و تندی فرار کردم ا.ت هم دنبالم
جونگکوک: ا.ت شیییی غلط کردممم😂
ا.ت : مگه من بذارم فرار کنی مگه تو خواب ببینی جئون جونگکوک(😑😂)
بالاخره بعد از ده دقیقه کل خونه رو دویدن ا.ت برنده شد و انقدر قلقلکم داد که از خنده بی حال شدم
ا.ت: حالا خوب شد جونگکوک شی؟
جونگکوک(با خنده):عا اره بیب قول میدم دیگ اذیتت نکنم. راستی تو آشپزخونه معجون شیرموز درست کرده بودم بیا بریم بخوریم
ا.ت: دستت درد نکنه کیوت من ولی تو اصلا به جز شیرموز به چیز دیگه ای هم فکر میکنی؟
جونگکوک(با خنده): اره به تو
ا.ت خندید و محکم بغلم کرد و بوسه ای روی گونهم کاشت...
پایان
۲۶.۷k
۰۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.