I'm nothing without you part ۴
باد سردی به صورتشون میخورد که لذت بودن تو لب ساحل رو بیشتر میکرد.همونطور که دست راستش رو دور بازوی تهیونگ حلقه کرده بود،سرش رو روی شونش گذاشت و با قدمای آرومی به راه رفتن ادامه دادن.سکوتی که بینشون بود با حرف کوک شکست
_دریا رو خیلی دوست دارم
تهیونگ دستای سردش رو بیشتر داخل جیب پالتوش فرو برد و سرش رو روی سر کوک گذاشت
_دقیقا چی باعث شده انقدر دوسش داشته باشی؟
جونگکوک لبخندی زد و گفت
_چون هر موقع دلم میگرفت میرفتم لب دریا،وقتی تو پرورشگاه تنهای تنها بودم و حوصلم سر میرفت،وقتی هوسوک هیونگ رو دیدم و بعدش مادربزرگو،وقتایی که دودل بودم،ناراحت بودم،حتی موقعی که نمیدونستم بودنم با تو درسته یا نه
خندهی کوتاهی کرد و ادامه داد
_اون موقع که نمیدونستم واقعا حسم بهت چیه،یادمه وقتی بهم ابراز علاقه کردی چقدر کلافه بودم
_اون موقع هنوز دوسم نداشتی نه؟
_از همون اوایل دانشگاه ازت خوشم میومد اما نمیدونستم حسی که داشتم عشقه یا یه حس عادی
سری تکون داد و همونطور که راه میرفت یه زوج رو با یه بچهی ۳ یا ۲ ساله کنارشون دید و بعد تصور کرد که اون و جونگکوک بچهدار بشن؛چقدر خانوادهی زیبایی میشدن.دستش رو از جیبش در آورد و روی دست کوک گذاشت
_جونگکوکی...
_همم؟
_میدونی حس پدر بودن چه شکلیه؟
کوک سرش رو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد؛موهای مشکی و حالتدارش توی باد میرقصید و نوک دماغش به خاطر سرما یکم قرمز شده بود
_نه
_پس بیا حسش کنیم
کوک که از شنیدن این جمله تعجب کرده بود ایستاد و تهیونگ هم متوقف شد.به چشمای مشکی جونگکوک زل زد و گفت
_بیا بچهدار شیم،تجربه کنیم چه حس قشنگیه،بیا...نتیجه عشقمونو داشته باشیم
_داری شوخی میکنی یا جدی میگی؟
_نه جدی میگم
دستشو از دور بازوش درآود و روبهروش ایستاد
_چرا یهو اینو داری میگی؟
_چون دلم میخواد پدرشم،تو نمیخوای؟
_آمادگی پدرشدنو داری؟ما باید اول از نظر روحی و عاطفی آمادگیشو داشته باشیم.مسئولیت پدرشدن آسون نیست؛ما باید بدونیم که خوب بزرگش میکنیم مسئله فقط که به دنیا آوردنش نیست
_تو آمادگی نداری؟
کوک پلکی زد و با صدای آرومی گفت
_چرا جواب سوالامو با سوال میدی؟
تهیونگ سرشو پایین انداخت و سری تکون داد و دوباره به چشمای کوک نگاه کرد
_درسته.باید آماده باشیم ولی اگه اقدام نکنیم برای آمادگی هم نمیتونیم اقدام کنیم،من مطمئنم که پدرای خوبی میشیم
کوک نفسش رو با صدا بیرون داد و دستای تهیونگ رو توی دستای گرمش گرفت
_درسته، من فقط میخوام مطمئنشم که اون یه زندگی شاد داشته باشه،حداقلش ما بهش غم ندیم
تهیونگ جلو اومد و دستاش رو قاب صورت کوک کرد و به چشمای براق نگاه کرد
_اما تو همیشه اولویت منی،تو نخوای منم نمیخوام
کوک لبخندی زد و سرش رو به نشونه منفی تکون داد
_اینطور نیست
_پس بیا یه قهوه بخوریم هوا یکم سرده
سری تکون داد و دوباره دستش رو دور بازوش حلقه کردو به سمت هتل حرکت کردن
.
.
گایز تو ویسگون نمیشه زیاد متن نوشت،پست نمیشه برای همین این پارت رو دو قسمت کردم چون زیاد بود
#ویکوک #بی_تی_اس #اسمات #تهیونگ #کیم #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #هوسوک #جیمین #سوکجین #نامجون #جیهوپ #فیک #فیکشن #کوکمین #یونمین #هوپمین #سپ #نامجین #یونگی #شوگا
_دریا رو خیلی دوست دارم
تهیونگ دستای سردش رو بیشتر داخل جیب پالتوش فرو برد و سرش رو روی سر کوک گذاشت
_دقیقا چی باعث شده انقدر دوسش داشته باشی؟
جونگکوک لبخندی زد و گفت
_چون هر موقع دلم میگرفت میرفتم لب دریا،وقتی تو پرورشگاه تنهای تنها بودم و حوصلم سر میرفت،وقتی هوسوک هیونگ رو دیدم و بعدش مادربزرگو،وقتایی که دودل بودم،ناراحت بودم،حتی موقعی که نمیدونستم بودنم با تو درسته یا نه
خندهی کوتاهی کرد و ادامه داد
_اون موقع که نمیدونستم واقعا حسم بهت چیه،یادمه وقتی بهم ابراز علاقه کردی چقدر کلافه بودم
_اون موقع هنوز دوسم نداشتی نه؟
_از همون اوایل دانشگاه ازت خوشم میومد اما نمیدونستم حسی که داشتم عشقه یا یه حس عادی
سری تکون داد و همونطور که راه میرفت یه زوج رو با یه بچهی ۳ یا ۲ ساله کنارشون دید و بعد تصور کرد که اون و جونگکوک بچهدار بشن؛چقدر خانوادهی زیبایی میشدن.دستش رو از جیبش در آورد و روی دست کوک گذاشت
_جونگکوکی...
_همم؟
_میدونی حس پدر بودن چه شکلیه؟
کوک سرش رو بالا آورد و به تهیونگ نگاه کرد؛موهای مشکی و حالتدارش توی باد میرقصید و نوک دماغش به خاطر سرما یکم قرمز شده بود
_نه
_پس بیا حسش کنیم
کوک که از شنیدن این جمله تعجب کرده بود ایستاد و تهیونگ هم متوقف شد.به چشمای مشکی جونگکوک زل زد و گفت
_بیا بچهدار شیم،تجربه کنیم چه حس قشنگیه،بیا...نتیجه عشقمونو داشته باشیم
_داری شوخی میکنی یا جدی میگی؟
_نه جدی میگم
دستشو از دور بازوش درآود و روبهروش ایستاد
_چرا یهو اینو داری میگی؟
_چون دلم میخواد پدرشم،تو نمیخوای؟
_آمادگی پدرشدنو داری؟ما باید اول از نظر روحی و عاطفی آمادگیشو داشته باشیم.مسئولیت پدرشدن آسون نیست؛ما باید بدونیم که خوب بزرگش میکنیم مسئله فقط که به دنیا آوردنش نیست
_تو آمادگی نداری؟
کوک پلکی زد و با صدای آرومی گفت
_چرا جواب سوالامو با سوال میدی؟
تهیونگ سرشو پایین انداخت و سری تکون داد و دوباره به چشمای کوک نگاه کرد
_درسته.باید آماده باشیم ولی اگه اقدام نکنیم برای آمادگی هم نمیتونیم اقدام کنیم،من مطمئنم که پدرای خوبی میشیم
کوک نفسش رو با صدا بیرون داد و دستای تهیونگ رو توی دستای گرمش گرفت
_درسته، من فقط میخوام مطمئنشم که اون یه زندگی شاد داشته باشه،حداقلش ما بهش غم ندیم
تهیونگ جلو اومد و دستاش رو قاب صورت کوک کرد و به چشمای براق نگاه کرد
_اما تو همیشه اولویت منی،تو نخوای منم نمیخوام
کوک لبخندی زد و سرش رو به نشونه منفی تکون داد
_اینطور نیست
_پس بیا یه قهوه بخوریم هوا یکم سرده
سری تکون داد و دوباره دستش رو دور بازوش حلقه کردو به سمت هتل حرکت کردن
.
.
گایز تو ویسگون نمیشه زیاد متن نوشت،پست نمیشه برای همین این پارت رو دو قسمت کردم چون زیاد بود
#ویکوک #بی_تی_اس #اسمات #تهیونگ #کیم #کیم_تهیونگ #جونگکوک #جئون_جونگکوک #هوسوک #جیمین #سوکجین #نامجون #جیهوپ #فیک #فیکشن #کوکمین #یونمین #هوپمین #سپ #نامجین #یونگی #شوگا
۵.۸k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.