فیک کوک ( عشق ) پارت 6
( صبح)
از زبان ا/ت :
سرحال از خواب بیدار شدم ساعت 7 صبح بود.
همون نیم تنه و کاپشن دیروزو تنم کردم با یه شلوار لی کوتاه مشکی که بالاتر از زانو هام بود.
موهای مشکیم رو باز گذاشتم و یه رژ قرمز با خط چشم مشکی و رژ گونه صورتی زدم .
وقتی رسیدم رستوران نهال تازه رسیده بود و گفت : ا/ت دیروز حالت خوب بود؟
گفتم : اره.
بعد اینکه لباس کارمو تنم کردم رفتم ببینم کسی سفارش داره یا نه. ولی خیلی خلوت بود.
به گوشیم نگاه کردم ببینم ساعت چنده. ساعت 10 بود. واییی چقدر زود گذشت!!!!!!
نهال گفت : امشب جونگ کوک میاد دنبالت؟
گفتم : نمیدونم خودش گفت شب.
گفت : یعنی می خوای بگی بخشیدیش نه؟
گفتم : اصلا نبخشیدمش فقت می خوام ازش طراحی یاد بگیرم..... همین.
گفت : هوم......
رییس اومد بالا سرمون و گفت : حرف زدن بسه برید سفارش بگیرید.
گفتیم : چشم
بعد رفتیم سر کارمون. داشتیم کارمونو می کردیم که دیدم جونگ کوک اومد. بهم نگاه کرد و لبخند زد. منم تا نگاشو دیدم لبخند زدم. قلبم تند تند میزد نمیدونم چم شده بود. داشتم میرفتم سمت میز جونگ کوک که پام گیر کرد به صندلی و داشتم به پشت می افتادم که جونگ کوک از پشت گرفتم. بهش خیره بودم بهم گفت : ا/ت...... حالت خوبه؟
به خودم اومدم و صاف وایستادم و گفتم : اره ممنون جونگ کوک.
بهش یه لبخند مهربون زدم و سفارشش رو ازش گرفتم و رفتم توی اشپزخونه.
از زبان جونگ کوک :
رفت توی اشپزخونه ولی درو پشت سرش نبست. همون جا که روی صندلی نشسته بودم دید میزدمش. وقتی بهش نگاه می کردم احساس ارامش بهم دست میداد. وقتی اونجوری بهم نگاه می کرد و حرف میزد......... بهم انرژی میداد.
از زبان ا/ت :
نهال با کیسه پر از ارد اومد سمتم و گفت : آی آی ا/ت کمکم کن خیلی سنگینه.
رفتم سمتش که ازش کیسه رو بگیرم که نصفش ریخت روم. یکم بهم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده و گفتم : نهال چیکار کردی 😅
داشتیم می خندیدیم که من دستمو پر ارد کردم و پاچیدم روش. بعد نهال گفت : دختر می خوای ضایع شم جلو بقیه؟
دست به سینه شدم و لبخند زدم و گفتم : هوم..... تو منو ضایع کردی باید خودتم ضایع شی.
بعد گفت : ای دختره پست.
بعد دویید سمتم تا بگیرتم و من نتونستم از جام تکون بخورم شروع کرد به قلقلک دادنم .
از زبان جونگ کوک :
وقتی می خندید منم خندم می گرفت و خوش حال بودم که خوشحاله. به نهال می گفت ولش کنه ولی نهال به کارش ادامه داد و بالاخره ولش کرد. نهال تا چشمش به در خورد رومو کردم اونور و اومد سمت در تا درو ببنده که صدای ا/ت رو شنیدم که گفت : اخ اخ یعنی کسی مارو دیده؟
نهال گفت : وای اگه نگاه کرده باشن چی؟
ا/ت گفت : باشه بیا درو ببنده بریم دستشویی دست صورتمونو بشوریم.
تا دیدم ا/ت میخواد بره دستشویی پاشدم که برم دنبالش
از زبان ا/ت :
به نهال گفتم :باشه بیا درو ببند بریم دستشویی دست صورتمونو بشوریم.
نهال گفت : تو برو من اینجا رو تمیز کنم.
منم رفتم سمت دستشویی. داشتم موهامو می تکوندم. خیلی زود تمیز شد. از توی اینه جونگ کوک رو دیدم برگشتم سمتش و گفتم : منو دیدی نه؟
گفت : خب اره چون در باز بود.
بعد شروع کردم به تکوندن لباسام. وقتی تموم شد جونگ کوک هنوز پیشم بود و گفتم : نمی خوای بری؟
گفت : می خوام تماشات کنم.
گفتم باشه هرطور میلته.
بعد نهال رو صدا کردم که کیفمو بیاره وقتی اورد از توش لوازم ارایشم رو در اوردم و صورتمونو شستم. بعد رژ قرمزمو از کیفم در اوردم و زدم جونگ کوک گفت : خیلی خوشگلی.
برگشتم و گفتم : ها؟! چیزی گفتی؟
هول شد و گفت : من؟... نه.... من چیزی نگفتم.... نه.
گفتم باشه. بعد یه اخم کیوت کردم و رفتم سراغ بقیه ارایشم. وقتی کارم تموم شد دست به سینه به جونگ کوک نگاه کردم و گفت : نمی خوای بری؟
گفت : هر وقت تو رفتی منم میرم.
گفتم : باشه من رفتم.
بعد کیفمو برداشتم و رفتم سر کارم. جونگ کوک هم خداحافظی کرد و رفت.
( شب)
به ساعت نگاه کردم ساعت 7 بود.
نهال گفت : جونگ کوک نمیاد؟
گفتم: نمی دونم ولی الان دیر نیست دیگه؟
گفت : برای چی دیر باشه بالاخره یه بار توی خونش بودی دیگه نه؟
گفتم : اره ولی......
دیگه چیزی نگفتم و رفتم پیشبند ( یا همون لباس گارسونیم) رو در اوردم و کاپشنم رو تنم کردم.
۰۰۰۰۰۰
از زبان ا/ت :
سرحال از خواب بیدار شدم ساعت 7 صبح بود.
همون نیم تنه و کاپشن دیروزو تنم کردم با یه شلوار لی کوتاه مشکی که بالاتر از زانو هام بود.
موهای مشکیم رو باز گذاشتم و یه رژ قرمز با خط چشم مشکی و رژ گونه صورتی زدم .
وقتی رسیدم رستوران نهال تازه رسیده بود و گفت : ا/ت دیروز حالت خوب بود؟
گفتم : اره.
بعد اینکه لباس کارمو تنم کردم رفتم ببینم کسی سفارش داره یا نه. ولی خیلی خلوت بود.
به گوشیم نگاه کردم ببینم ساعت چنده. ساعت 10 بود. واییی چقدر زود گذشت!!!!!!
نهال گفت : امشب جونگ کوک میاد دنبالت؟
گفتم : نمیدونم خودش گفت شب.
گفت : یعنی می خوای بگی بخشیدیش نه؟
گفتم : اصلا نبخشیدمش فقت می خوام ازش طراحی یاد بگیرم..... همین.
گفت : هوم......
رییس اومد بالا سرمون و گفت : حرف زدن بسه برید سفارش بگیرید.
گفتیم : چشم
بعد رفتیم سر کارمون. داشتیم کارمونو می کردیم که دیدم جونگ کوک اومد. بهم نگاه کرد و لبخند زد. منم تا نگاشو دیدم لبخند زدم. قلبم تند تند میزد نمیدونم چم شده بود. داشتم میرفتم سمت میز جونگ کوک که پام گیر کرد به صندلی و داشتم به پشت می افتادم که جونگ کوک از پشت گرفتم. بهش خیره بودم بهم گفت : ا/ت...... حالت خوبه؟
به خودم اومدم و صاف وایستادم و گفتم : اره ممنون جونگ کوک.
بهش یه لبخند مهربون زدم و سفارشش رو ازش گرفتم و رفتم توی اشپزخونه.
از زبان جونگ کوک :
رفت توی اشپزخونه ولی درو پشت سرش نبست. همون جا که روی صندلی نشسته بودم دید میزدمش. وقتی بهش نگاه می کردم احساس ارامش بهم دست میداد. وقتی اونجوری بهم نگاه می کرد و حرف میزد......... بهم انرژی میداد.
از زبان ا/ت :
نهال با کیسه پر از ارد اومد سمتم و گفت : آی آی ا/ت کمکم کن خیلی سنگینه.
رفتم سمتش که ازش کیسه رو بگیرم که نصفش ریخت روم. یکم بهم نگاه کردیم و زدیم زیر خنده و گفتم : نهال چیکار کردی 😅
داشتیم می خندیدیم که من دستمو پر ارد کردم و پاچیدم روش. بعد نهال گفت : دختر می خوای ضایع شم جلو بقیه؟
دست به سینه شدم و لبخند زدم و گفتم : هوم..... تو منو ضایع کردی باید خودتم ضایع شی.
بعد گفت : ای دختره پست.
بعد دویید سمتم تا بگیرتم و من نتونستم از جام تکون بخورم شروع کرد به قلقلک دادنم .
از زبان جونگ کوک :
وقتی می خندید منم خندم می گرفت و خوش حال بودم که خوشحاله. به نهال می گفت ولش کنه ولی نهال به کارش ادامه داد و بالاخره ولش کرد. نهال تا چشمش به در خورد رومو کردم اونور و اومد سمت در تا درو ببنده که صدای ا/ت رو شنیدم که گفت : اخ اخ یعنی کسی مارو دیده؟
نهال گفت : وای اگه نگاه کرده باشن چی؟
ا/ت گفت : باشه بیا درو ببنده بریم دستشویی دست صورتمونو بشوریم.
تا دیدم ا/ت میخواد بره دستشویی پاشدم که برم دنبالش
از زبان ا/ت :
به نهال گفتم :باشه بیا درو ببند بریم دستشویی دست صورتمونو بشوریم.
نهال گفت : تو برو من اینجا رو تمیز کنم.
منم رفتم سمت دستشویی. داشتم موهامو می تکوندم. خیلی زود تمیز شد. از توی اینه جونگ کوک رو دیدم برگشتم سمتش و گفتم : منو دیدی نه؟
گفت : خب اره چون در باز بود.
بعد شروع کردم به تکوندن لباسام. وقتی تموم شد جونگ کوک هنوز پیشم بود و گفتم : نمی خوای بری؟
گفت : می خوام تماشات کنم.
گفتم باشه هرطور میلته.
بعد نهال رو صدا کردم که کیفمو بیاره وقتی اورد از توش لوازم ارایشم رو در اوردم و صورتمونو شستم. بعد رژ قرمزمو از کیفم در اوردم و زدم جونگ کوک گفت : خیلی خوشگلی.
برگشتم و گفتم : ها؟! چیزی گفتی؟
هول شد و گفت : من؟... نه.... من چیزی نگفتم.... نه.
گفتم باشه. بعد یه اخم کیوت کردم و رفتم سراغ بقیه ارایشم. وقتی کارم تموم شد دست به سینه به جونگ کوک نگاه کردم و گفت : نمی خوای بری؟
گفت : هر وقت تو رفتی منم میرم.
گفتم : باشه من رفتم.
بعد کیفمو برداشتم و رفتم سر کارم. جونگ کوک هم خداحافظی کرد و رفت.
( شب)
به ساعت نگاه کردم ساعت 7 بود.
نهال گفت : جونگ کوک نمیاد؟
گفتم: نمی دونم ولی الان دیر نیست دیگه؟
گفت : برای چی دیر باشه بالاخره یه بار توی خونش بودی دیگه نه؟
گفتم : اره ولی......
دیگه چیزی نگفتم و رفتم پیشبند ( یا همون لباس گارسونیم) رو در اوردم و کاپشنم رو تنم کردم.
۰۰۰۰۰۰
۱۴.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.