❤💜پیش به سوی زندگی پارت اول 💜❤
ات: مامان عزیزم مامان ات: باز چیه ات: مامان اینجوری میگی حس میکنم یک چیزی میخوام ازت مامان ات: مگه نمیخوای ات: خوب راستش اره ( بچه ها مامان ات و مامان مینویسم) مامان: حال ول کن بگو ببینم چی میخوای ات: میخوام بذ دوستام برم بیرون مامان: بچه ی ۱۸ ساله از مامانش اجازه میگیره🤣 تو کی میخوای از این بچه بازی هات دست برداری🤣 ات: تا وقتی بمیرم مامان: هعی میدونی من رو این کلمه حساسم داداشم : سلام مامان سلام جوجه مامان: سلام خسته نباشی ات: جوجه: خودتی 😡😡😡 داداش: من ازن ۳ سال بزرگ ترم ات: با این حال من باهوش تر از توعم داداش : نه بابا کارت کو😏 ات: تا وقتی تو نوکرمی احتیاج به کار ندارم😎 مامان: بس کنین شما دوتا من و داداشم باهم: اون اول شروع کرد همون موقع بابام اومد بابا: سلام با حالت خسته گی ات:چی شدع بابا بابا: خبر بدی واست دارم ات ات: چی شده؟ بابا: من و مامانت باید بریم سفره کاری ( بچه ها مامان بابای ات خیلی پول دارن و یک شرکت خانوادگی دارن که جز خانوادشون کسی دیگه کار نمیکنه جز کارگرا البته که داداش ات مامان ات بابای ات تو اون شرکت کار میکنن ولی ات از کار خوشش میاد ) ات: منم میام بابا : نمیشع ات اگه می شد که نمیزاشتمت خونه ات: بابا تو میدونی من نمیتونم بدون تو مامان یک دقیقه هم داخل خونه بمونم بابا:میدونم ولی چاره ای نیست و اینم باید بگن از اونجایی که داریم به خاطر کار میریم کل خانواده هم باهامون میان ات: یعنی یک سال باید تنها تو خونه بمونم بابا: اون قدر هاهم بی فکر نیستم ات ببین یکی از دوستام که اوناهم شرکت خانواده گیشون دارن میرن و پسرش تنهاست و البته پسرش خیلی خیلی معروفه و چون وقتی تنها باشه ممکنه بره پارتی و این چیزا تو باید بری هم کاری کنی اون نره بیرون هم خودت تنها نیستی ات: بابا من الان تپ شک م نیرم اتاقم بعدا باهم حرف میزنیم😞😞😞
خوب اینم پارت اول اومید وارم لذت برده باشین😃😁💜❤
خوب اینم پارت اول اومید وارم لذت برده باشین😃😁💜❤
۱۵.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.