زندگی ترسناکه(چیزهایی که درموردش به کسی نگفتم ¹)
خیلی خیلی ترسناک
میدونی شاید گاهی فکر کنی که همه چی خوبه ولی یهو گند میخوره توش و فک میکنی تو مقصری ولی نه شاید کار یکی دیگه باشه. مثلا یه شخص دیگه از یه دنیای دیگه داره تورو کنترل میکنه
تو با خودت میگی من میتونم آینده رو تغیر بدم ولی نه نمیتونی
میدونی چرا؟
بزار با یه مثال بهت بگم
مثلا تو سه تا شکلات جلوی خودت داری ، تو انتخاب میکنی که شکلات آبی رو برداری و با خودت میگی این یعنی من در آینده این کارو کردم ، پس سریع شکلات رنگ دیگر رو برمیداری. ولی ممکنه این درواقع کاری باشه که میخواستی
میبینی؟
تو نمیتونی آینده رو تغیر بدی فقط خودت مجبور به باور این میکنی که میتونی
و یا نمیتونی گذشته رو تغییر بدی
چرا؟چون اون چیزیه که گذشته و اگر بخوای تغییرش بدی درواقع وجودیت خودت رو خراب کردی
میدونی؟
گاهی این افکار به سرم میزنه و میگم خل شدم
ولی شاید من خل نشدم و افرادی که مثل من فکر نمیکنن عجیبن؟هیچی رو نمیتونی پیش بینی کنی همه چیز دارای درصد احتمالات هست، پس نمیتونی بگی من صددرصد مطمئن هستم
گاهی فکر کردی خدا چطوری به وجود میاد؟
یعنی از همون اول بوده؟خودش تنها؟ مگه نمیگن هرچیزی به یه خالق نیاز داره؟پس خالق خدا کیه؟هوم، میدونی وقتی بچه بودم فکر میکردم که خدا خانواده خیلی زیادی داره و بر اثر اتفاق عجیبی همه از بین میروند و خدا زمین و انسان هارو ساخت تا دوباره بتونه دور خودش شلوغ کنه و بتونه حس گذشته رو داشته باشه. و میدونی ، نمیتونی هیچ دلیل کاملی برای اثبات وجود خدا بیاری و حتی نمیتونی دلیلی برای نبودن خدا بیاری. میبینی؟به این میگن احتمالات. ولی میدونی گاهی من فکر میکنم که چرا؟این همه ناگاهی برای چی؟ مثلا ما در زندگی سخت کار میکنیم و برای سلامتی خودمون تلاش میکنم، ولی آخرش قراره بمیریم، پس چرا؟ اینهمه تلاش میکنی و در یک صدم ثانیه میتونی بمیری. جالبه نه؟
میدونی شاید گاهی فکر کنی که همه چی خوبه ولی یهو گند میخوره توش و فک میکنی تو مقصری ولی نه شاید کار یکی دیگه باشه. مثلا یه شخص دیگه از یه دنیای دیگه داره تورو کنترل میکنه
تو با خودت میگی من میتونم آینده رو تغیر بدم ولی نه نمیتونی
میدونی چرا؟
بزار با یه مثال بهت بگم
مثلا تو سه تا شکلات جلوی خودت داری ، تو انتخاب میکنی که شکلات آبی رو برداری و با خودت میگی این یعنی من در آینده این کارو کردم ، پس سریع شکلات رنگ دیگر رو برمیداری. ولی ممکنه این درواقع کاری باشه که میخواستی
میبینی؟
تو نمیتونی آینده رو تغیر بدی فقط خودت مجبور به باور این میکنی که میتونی
و یا نمیتونی گذشته رو تغییر بدی
چرا؟چون اون چیزیه که گذشته و اگر بخوای تغییرش بدی درواقع وجودیت خودت رو خراب کردی
میدونی؟
گاهی این افکار به سرم میزنه و میگم خل شدم
ولی شاید من خل نشدم و افرادی که مثل من فکر نمیکنن عجیبن؟هیچی رو نمیتونی پیش بینی کنی همه چیز دارای درصد احتمالات هست، پس نمیتونی بگی من صددرصد مطمئن هستم
گاهی فکر کردی خدا چطوری به وجود میاد؟
یعنی از همون اول بوده؟خودش تنها؟ مگه نمیگن هرچیزی به یه خالق نیاز داره؟پس خالق خدا کیه؟هوم، میدونی وقتی بچه بودم فکر میکردم که خدا خانواده خیلی زیادی داره و بر اثر اتفاق عجیبی همه از بین میروند و خدا زمین و انسان هارو ساخت تا دوباره بتونه دور خودش شلوغ کنه و بتونه حس گذشته رو داشته باشه. و میدونی ، نمیتونی هیچ دلیل کاملی برای اثبات وجود خدا بیاری و حتی نمیتونی دلیلی برای نبودن خدا بیاری. میبینی؟به این میگن احتمالات. ولی میدونی گاهی من فکر میکنم که چرا؟این همه ناگاهی برای چی؟ مثلا ما در زندگی سخت کار میکنیم و برای سلامتی خودمون تلاش میکنم، ولی آخرش قراره بمیریم، پس چرا؟ اینهمه تلاش میکنی و در یک صدم ثانیه میتونی بمیری. جالبه نه؟
۳۲۰
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.