The Dangerous Riddle p²³
بعد گفتن این حرف سکوت همه جارو فرا گرفت...طولی نکشید که صدای پیامک از گوشی جیمین خارج شد...جیمین بدون فوت وقت گوشیش رو از روی میز برداشت...از طرف فرد ناشناسی فیلمی ارسال شده بود...همگی نگاهی بهم کردند و جیمین ویدیو فرستاده شده رو باز کرد...با دیدن ویدیو دستش رو روی دهنش گذاشت و گوشی از دستش افتاد...جین که کنار جیمین نشسته یود نگاهی به رنگ پریده و دست لرزون جیمین کرد و گوشی رو برداشت و ویدیو رو نگاه کرد...رنک نگاهش از کنجکاوی به استرس و ترس تغییر کرد...ب..باورش نمیشد..اون بیلیان بود! اما جنازش!!!
لیسا نگاهی به پسرا کرد و گفت...
+ چیشده؟!
جین بعد از چند ثانیه بهت با رنگ پریده روبه دخترا کرد و گفت
*آقای بیلیان...کشتنش...!
رزی و جیسو و لیسا با بهت بهم نگاهی کردندـ..
=چ..چی میگییی؟! ی..یعنی کار...
@ شکی درش نیست که کار همونه! مطمئنا از وقتی ما رسیدیم تایلند مارو تعقیب کرده و آدرس بیلیان رو پیدا کرده و وقتی فهمیده ما همچیز رو از طریق اون فهمیدیم اونو کشته!
همگی با ناراحتی سری تکون دادند که جنی با صدای محکم و انگار که هیچ ترسی نداره گفت
÷ بسه دیگه! این قایم موشک بازیا بسه! باید برسم سراغ همون پرونده اصلی...مرگ پدر مادر لیسا و علل اون...پیدا کردن قاتل و برادر لیسا...پیدا کردن آقای پارک...! تا کی میخوای صبر کنین؟!
همگی تعجب کرده به جنی نگاهی کردند...
×او..اونی خوبییی؟!
÷ من خوبم...دیگه بسه...هرچقدر مظلومانه رفتار کردیم و همه اطرافیانمون رو به خطر انداختیم بسه!
جیمین بلند شد و روبه لیسا گفت
_لیسا...باید خونتون رو پیدا کنیم...بقول جنی این قایم موشک بازیا بسه!
لیسا نگاهی به پسرا کرد و گفت...
+ چیشده؟!
جین بعد از چند ثانیه بهت با رنگ پریده روبه دخترا کرد و گفت
*آقای بیلیان...کشتنش...!
رزی و جیسو و لیسا با بهت بهم نگاهی کردندـ..
=چ..چی میگییی؟! ی..یعنی کار...
@ شکی درش نیست که کار همونه! مطمئنا از وقتی ما رسیدیم تایلند مارو تعقیب کرده و آدرس بیلیان رو پیدا کرده و وقتی فهمیده ما همچیز رو از طریق اون فهمیدیم اونو کشته!
همگی با ناراحتی سری تکون دادند که جنی با صدای محکم و انگار که هیچ ترسی نداره گفت
÷ بسه دیگه! این قایم موشک بازیا بسه! باید برسم سراغ همون پرونده اصلی...مرگ پدر مادر لیسا و علل اون...پیدا کردن قاتل و برادر لیسا...پیدا کردن آقای پارک...! تا کی میخوای صبر کنین؟!
همگی تعجب کرده به جنی نگاهی کردند...
×او..اونی خوبییی؟!
÷ من خوبم...دیگه بسه...هرچقدر مظلومانه رفتار کردیم و همه اطرافیانمون رو به خطر انداختیم بسه!
جیمین بلند شد و روبه لیسا گفت
_لیسا...باید خونتون رو پیدا کنیم...بقول جنی این قایم موشک بازیا بسه!
۱۸۵.۲k
۲۰ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.