فیک جونگ کوک«زندگی پیچیده ی من» p25
*از زبان جونگ کوک*
صبح زود بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم، بقیه رو بیدار کردم، لباس پوشیدیم و کامل اماده شدیم، رفتیم پایین و دختر ها رو دیدیم، ماشین اومد و سوار شدیم و به سمت مجلس بزرگ رفتیم
بعد از چند دقیقه رسیدیم به محل جلسه، کلی افراد دپر و بر فرش قرمز بودند
ما در مقابل اونا مول بره ای در مقابل گرگ بودیم، اما باید تبدیل بشیم به گرگینه که کم نیاریم
پیاده شدیم و دخترا و چندتا بادیگارد دیگه دور و بر ما رو گرفته بودند، صدای جیغ، داد، و فلش دوربین به گوشمون میخورد
از فرش قرمز گذشتیم و وارد ساختمون مجلس شدیم
رفتیم و رفتیم تا به سالن اصلی رسیدیم، درو برامون باز کردن و من با چهره ی گند ایوری روبه رو شدم، درسته اون بخاطر اینکه سفیر برند گوچیه و صاحب یه شرکت بزرگه به این جلسه اومده
رفتیم نشستیم سر جاهامون و با دقت به حرف ها گوش میدادیم، بعدشم یه مسابقه گذاشت که ببینیم طراحی کی بهتره و برنده میشه
بعد از جلسه بخاطر اینکه ایوری نیاد سمتم با سرعت سوار ماشین شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم
رفتیم هتل و لباسامونو عوض کردیم و به استراحت پرداختیم
*از زبان هایون*
وقتی رسیدیم خونه، همه با هم تصمیم گرفتیم که بریم بیرون سه تایی، رفتیم بیرون و کلی دور خوردیم و خوش گذروندیم
بعدشم غذا خریدیم و بریم خونه که بخوریم که دیدیم جینا هم اومده
جینا: کجا بودین؟!
هانول: با اجازه خودمون بیرون!!
یونا: غذا خریدیم! میخوری؟!
زیر لبی گفتم: چی میگی؟!؟
یکی با دستش زد تو شکمم و با خنده به جینا نگاه کردم و اومدیم باهم غذا خوردیم و به صحبت پرداختیم
صبح زود بیدار شدم و رفتم دوش گرفتم، بقیه رو بیدار کردم، لباس پوشیدیم و کامل اماده شدیم، رفتیم پایین و دختر ها رو دیدیم، ماشین اومد و سوار شدیم و به سمت مجلس بزرگ رفتیم
بعد از چند دقیقه رسیدیم به محل جلسه، کلی افراد دپر و بر فرش قرمز بودند
ما در مقابل اونا مول بره ای در مقابل گرگ بودیم، اما باید تبدیل بشیم به گرگینه که کم نیاریم
پیاده شدیم و دخترا و چندتا بادیگارد دیگه دور و بر ما رو گرفته بودند، صدای جیغ، داد، و فلش دوربین به گوشمون میخورد
از فرش قرمز گذشتیم و وارد ساختمون مجلس شدیم
رفتیم و رفتیم تا به سالن اصلی رسیدیم، درو برامون باز کردن و من با چهره ی گند ایوری روبه رو شدم، درسته اون بخاطر اینکه سفیر برند گوچیه و صاحب یه شرکت بزرگه به این جلسه اومده
رفتیم نشستیم سر جاهامون و با دقت به حرف ها گوش میدادیم، بعدشم یه مسابقه گذاشت که ببینیم طراحی کی بهتره و برنده میشه
بعد از جلسه بخاطر اینکه ایوری نیاد سمتم با سرعت سوار ماشین شدیم و به سمت هتل حرکت کردیم
رفتیم هتل و لباسامونو عوض کردیم و به استراحت پرداختیم
*از زبان هایون*
وقتی رسیدیم خونه، همه با هم تصمیم گرفتیم که بریم بیرون سه تایی، رفتیم بیرون و کلی دور خوردیم و خوش گذروندیم
بعدشم غذا خریدیم و بریم خونه که بخوریم که دیدیم جینا هم اومده
جینا: کجا بودین؟!
هانول: با اجازه خودمون بیرون!!
یونا: غذا خریدیم! میخوری؟!
زیر لبی گفتم: چی میگی؟!؟
یکی با دستش زد تو شکمم و با خنده به جینا نگاه کردم و اومدیم باهم غذا خوردیم و به صحبت پرداختیم
۵.۲k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.