خواهربرادری(session2)part19
خواهربرادری(session2)part19
کوک:چته وحشییییییی
هایون:تا تو باشی گوخوری نکنی
هایون:اوپا من باید برممممم
جیمین:کجااا؟؟؟
هایون:تروخدااا تهیونگ منو میک.............
در:هاهاها عمت اومده پوستت را بکند هایون
هایون با تعجب نگاهشو به دری که محکم کوبیده میشد و با صداهایی که چه عرض کنم عربده هایی که از پشت در شنیده میشد مطابقت داشت برد.......این صدا فق متعلق به یه نفر بود اونم تهیونگ هایون نگاهشو ترسیده که الان بغض جلو دیدش و گرفته بود به جیمین داد...جیمین و بقیه نفرات رو میز با تعجب و استرس بلند شده بودن و بعضی ها نگاهشون به در و بعضیا به هایون داده بودن
هایون:اوپااااااا(اروم زیر لب)(بغض صگی)
جیمین که متوجه ترس لرزیدن دست هایون شد با اشاره به هایون سعی کرد به دختر روبروش بفهمونه که بیا دنبالم از سر میز بلند شد و به سمت پله ها رفت هایون هم ناچار دنبال جیمین رفت عذاب وجدانش ۹۰٪ بدنشو گرفته بود اونم بخاطر اینکه اعضای روی میز رو با صداهای دردناک و اعتراض آمیز تهیونگ که داد میزد《جئون هایون》تنها گذاشته بود بعد ۲ دقیقه به خودش اومد و دید تو اتاق جیمینه اینقد به فکر مرد پشت در بود که حتی متوجه مسافت طی شده هم نشده بود صدای جیمین رشته افکارشو پاره کرد
جیمین:همینجا بمون خودم حلش میکنم نمیزارم ازم بگیرتت نگران نباش بهم قول بده خودتو اذیت نکنی
هایون:ولی اگه پیدام کرد چی؟(بغض صگی)
جیمین:تا وقتی من هستم همچین کاری نمیکنه بهت قول میدم به وقتش یچیزی رو بگم پس الان گریه نکن باشه خوشگلم؟
《خوشگلم》این حرفو تهیونگ هزاران بار به هایون گفته بود و ازش سیر نمیشد الان که تهیونگ پیشش نبود در تلاش بود که با تصور تهیونگ جیمین و بغل کنه و تلاشش موفقیت امیز بود جیمین با تعجب به دختر ترسیده تو بغلش نگاه کرد و اروم اروم دستشو رو سرش گذاشت
جیمین:همینجا بمون تا برگردم
حتی اجازه نداد حرفشو بزنه چون اون دخترو خوب میشناخت میدونست اگه یه کلمه حرف بزنه بغضش میشکنه و واقعا برای جیمین غم انگیز ترین و دردناک ترین چیز بود دخترک و با افکارش تنها گذاشت به سمت در پا پیش گذاشت تمام مدت داشت به متقاعد کردن مرد پشت در فکر میکرد باید چیکار میکرد که هایون و ازش نگیرن؟این بار دوم بود که تنهاش میذاشت اما اینبار میتونست با لو دادن حقیقت پشت پرده هایون و پیش خودش نگه داره
جیمین:..............
ادامه پارت بعد
کوک:چته وحشییییییی
هایون:تا تو باشی گوخوری نکنی
هایون:اوپا من باید برممممم
جیمین:کجااا؟؟؟
هایون:تروخدااا تهیونگ منو میک.............
در:هاهاها عمت اومده پوستت را بکند هایون
هایون با تعجب نگاهشو به دری که محکم کوبیده میشد و با صداهایی که چه عرض کنم عربده هایی که از پشت در شنیده میشد مطابقت داشت برد.......این صدا فق متعلق به یه نفر بود اونم تهیونگ هایون نگاهشو ترسیده که الان بغض جلو دیدش و گرفته بود به جیمین داد...جیمین و بقیه نفرات رو میز با تعجب و استرس بلند شده بودن و بعضی ها نگاهشون به در و بعضیا به هایون داده بودن
هایون:اوپااااااا(اروم زیر لب)(بغض صگی)
جیمین که متوجه ترس لرزیدن دست هایون شد با اشاره به هایون سعی کرد به دختر روبروش بفهمونه که بیا دنبالم از سر میز بلند شد و به سمت پله ها رفت هایون هم ناچار دنبال جیمین رفت عذاب وجدانش ۹۰٪ بدنشو گرفته بود اونم بخاطر اینکه اعضای روی میز رو با صداهای دردناک و اعتراض آمیز تهیونگ که داد میزد《جئون هایون》تنها گذاشته بود بعد ۲ دقیقه به خودش اومد و دید تو اتاق جیمینه اینقد به فکر مرد پشت در بود که حتی متوجه مسافت طی شده هم نشده بود صدای جیمین رشته افکارشو پاره کرد
جیمین:همینجا بمون خودم حلش میکنم نمیزارم ازم بگیرتت نگران نباش بهم قول بده خودتو اذیت نکنی
هایون:ولی اگه پیدام کرد چی؟(بغض صگی)
جیمین:تا وقتی من هستم همچین کاری نمیکنه بهت قول میدم به وقتش یچیزی رو بگم پس الان گریه نکن باشه خوشگلم؟
《خوشگلم》این حرفو تهیونگ هزاران بار به هایون گفته بود و ازش سیر نمیشد الان که تهیونگ پیشش نبود در تلاش بود که با تصور تهیونگ جیمین و بغل کنه و تلاشش موفقیت امیز بود جیمین با تعجب به دختر ترسیده تو بغلش نگاه کرد و اروم اروم دستشو رو سرش گذاشت
جیمین:همینجا بمون تا برگردم
حتی اجازه نداد حرفشو بزنه چون اون دخترو خوب میشناخت میدونست اگه یه کلمه حرف بزنه بغضش میشکنه و واقعا برای جیمین غم انگیز ترین و دردناک ترین چیز بود دخترک و با افکارش تنها گذاشت به سمت در پا پیش گذاشت تمام مدت داشت به متقاعد کردن مرد پشت در فکر میکرد باید چیکار میکرد که هایون و ازش نگیرن؟این بار دوم بود که تنهاش میذاشت اما اینبار میتونست با لو دادن حقیقت پشت پرده هایون و پیش خودش نگه داره
جیمین:..............
ادامه پارت بعد
۶.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.