*ات*
*ات*
کوک و تهیونگ : چییییییییییی؟!؟!؟!؟!؟!؟!!!؟؟؟؟؟
تهیونگ : این همه راه اومدیم تا به مجیک برسیم!
کوک : واسه دو کلمه حرف با اون زنیکه؟
تهیونگ : فرمانده شما گفتین سربازای سطح ویژه رو میبینیم
یونگی : یه نمونشو دیدین که...تازه اگ میگفتم امضا یه قرار داده که همه مخالفت میکردن
کوک : فرمانده ما داشتیم میمردیممممم
تهیونگ : اخه دلتون میادددددددددد
یونگی : اگه اینو سرباز لی میگف قبول میکردم ولی شما نه...
تهیونگ و کوک : چرا اخههههههه؟؟؟
یونگی : چون ات بیشتر تو دردسر افتاد و غذا هم نخورده...ولی شما حسابی تو قلمرو رینجر شکمتونو سیر کردین.
ات : ها راستی...فرمانده مین...
یونگی : بله؟
ات : از وقتی اومدیم تا حالا هیچی نخوردید.
یونگی : چ..چرا خوردم...
جین : دروغ میگه هیچی نخورده.
یونگی : تو ببند.
جین : دارم حقیقت رو میگم
ات : هوممم
جیهوپ : شنیدم اشپز مجیک بهترین غذاهارو میپزه...
ات : جدی...
جیهوپ : اوهوم..ولی گارسون هر جا دختر خوشگل میبینه میچسبه بهش..
کوک : اوکی پس ما ات رو اینجا میزاریم و میریم
تهیونگ: ات بیشتر از ما گشنشه گوز گوز نکن
جیمین : اوهوم
جیسو : اممم ببخشید. تشریف میارین؟ شام امادس.
یونگی : خیلی ممنون
اون دختره که باش ملاقات کرده بودم اومد پیشم اسمش جیسو بود؟
جیسو : اممم بابت تازه معذرت میخوام...قصد بدی نداشتم. فقد از دیدن سرباز بر تر میلی زیادی هیجان زده شدم.
ات : مشکلی نیس...از دیدنت خوشبختم
جیسو : همچنینننن
جیسو مارو هدایت کرد سمت یه در خیلی بزرگ بود...وقتی بازش کرد چشمام برق زد..انگار یه رستورانه...
ات : واهایییی
کوک : غذا...غذا...غذا میخوام برین کنار غذا میخواممممم
جین : هوی..عین خر سرتو ننداز ابرومونو ببری.
کوک : هوففف باشه باشه..
ات : غذااااا•-•
پسرا : هوم؟
ات : غذا موخاممم•-•
کوک : جیغغغ ات هیولا شد.
تهیونگ :هوییی
جین : بچه حق داره هیچی نخورده.
*یونگی*
به نظر ات هم خیلی گشنشه. چشماش برق میزد و اب دهنش میفتاد. امیدوارم با این حالت دردسر درست نکنه.
دستشو گرفتم رفتیم نشستیم رو یه میز..
ات : بهشت...بهشت محض...جادو..همه چی جادوییه..عررررر
جین : چطور بعد اینکه زد خودشو ناقص کرد هنوزم انرژی داره.
بعد اوردن غذامون بالاخره ات نشست رو صندلیش.
ات : غذا هاشونم جادوییه...خیلی خوشمزس..
جیمین : اروم بخور ات...خفه میشی..
ات : خدایااا...هان این همه مدت اینجا زندگی میکرد...حس میکنم یه گربه گنده بغلم کرده...
تهیونگ : با دو لقمه غذا مست کرد...
جین : فک کنم اگ مشروب بخوره بد تر از یونگی میشه.
یونگی : جین(눈‸눈)
کوک : چطور ینی؟
جین : مست کنه کارای خطرناکی میکنه..به خاطر همینه مشروب نمیخوره
یونگی : خب که چی خیلیا هستن دوس ندارن. یه نمونش جیهوپ.
جیهوپ : از وقتی به سن قانونی رسیدم مشروب میخوردم :|
کوک و تهیونگ : چییییییییییی؟!؟!؟!؟!؟!؟!!!؟؟؟؟؟
تهیونگ : این همه راه اومدیم تا به مجیک برسیم!
کوک : واسه دو کلمه حرف با اون زنیکه؟
تهیونگ : فرمانده شما گفتین سربازای سطح ویژه رو میبینیم
یونگی : یه نمونشو دیدین که...تازه اگ میگفتم امضا یه قرار داده که همه مخالفت میکردن
کوک : فرمانده ما داشتیم میمردیممممم
تهیونگ : اخه دلتون میادددددددددد
یونگی : اگه اینو سرباز لی میگف قبول میکردم ولی شما نه...
تهیونگ و کوک : چرا اخههههههه؟؟؟
یونگی : چون ات بیشتر تو دردسر افتاد و غذا هم نخورده...ولی شما حسابی تو قلمرو رینجر شکمتونو سیر کردین.
ات : ها راستی...فرمانده مین...
یونگی : بله؟
ات : از وقتی اومدیم تا حالا هیچی نخوردید.
یونگی : چ..چرا خوردم...
جین : دروغ میگه هیچی نخورده.
یونگی : تو ببند.
جین : دارم حقیقت رو میگم
ات : هوممم
جیهوپ : شنیدم اشپز مجیک بهترین غذاهارو میپزه...
ات : جدی...
جیهوپ : اوهوم..ولی گارسون هر جا دختر خوشگل میبینه میچسبه بهش..
کوک : اوکی پس ما ات رو اینجا میزاریم و میریم
تهیونگ: ات بیشتر از ما گشنشه گوز گوز نکن
جیمین : اوهوم
جیسو : اممم ببخشید. تشریف میارین؟ شام امادس.
یونگی : خیلی ممنون
اون دختره که باش ملاقات کرده بودم اومد پیشم اسمش جیسو بود؟
جیسو : اممم بابت تازه معذرت میخوام...قصد بدی نداشتم. فقد از دیدن سرباز بر تر میلی زیادی هیجان زده شدم.
ات : مشکلی نیس...از دیدنت خوشبختم
جیسو : همچنینننن
جیسو مارو هدایت کرد سمت یه در خیلی بزرگ بود...وقتی بازش کرد چشمام برق زد..انگار یه رستورانه...
ات : واهایییی
کوک : غذا...غذا...غذا میخوام برین کنار غذا میخواممممم
جین : هوی..عین خر سرتو ننداز ابرومونو ببری.
کوک : هوففف باشه باشه..
ات : غذااااا•-•
پسرا : هوم؟
ات : غذا موخاممم•-•
کوک : جیغغغ ات هیولا شد.
تهیونگ :هوییی
جین : بچه حق داره هیچی نخورده.
*یونگی*
به نظر ات هم خیلی گشنشه. چشماش برق میزد و اب دهنش میفتاد. امیدوارم با این حالت دردسر درست نکنه.
دستشو گرفتم رفتیم نشستیم رو یه میز..
ات : بهشت...بهشت محض...جادو..همه چی جادوییه..عررررر
جین : چطور بعد اینکه زد خودشو ناقص کرد هنوزم انرژی داره.
بعد اوردن غذامون بالاخره ات نشست رو صندلیش.
ات : غذا هاشونم جادوییه...خیلی خوشمزس..
جیمین : اروم بخور ات...خفه میشی..
ات : خدایااا...هان این همه مدت اینجا زندگی میکرد...حس میکنم یه گربه گنده بغلم کرده...
تهیونگ : با دو لقمه غذا مست کرد...
جین : فک کنم اگ مشروب بخوره بد تر از یونگی میشه.
یونگی : جین(눈‸눈)
کوک : چطور ینی؟
جین : مست کنه کارای خطرناکی میکنه..به خاطر همینه مشروب نمیخوره
یونگی : خب که چی خیلیا هستن دوس ندارن. یه نمونش جیهوپ.
جیهوپ : از وقتی به سن قانونی رسیدم مشروب میخوردم :|
۱۱۵.۰k
۰۶ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.