ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟙𝟛
هوسوک ا.تو رسوند خونه..
ا.ت:سلااامم
لیانگ:کجا بودی:/
ا.ت:گشتنه؟
لیانگ:چر؟
ا.ت:سلامتو خوردی😐
لیانگ:جواب منو بده://
ا.ت:ام..با دوستم بیرون بودم..
لیانگ:کدوم دوستت؟
ا.ت: با..دایون..با دایون بیرون بودیم..
لیانگ:خب کجا رفتین
ا.ت:ااااههه چقد تو سوال میپرسیییی😐
لیانگ:پسر اونجا بود ک اینجوری خوشگل کرده بودی:|؟
ا.ت:ببخشیییددد؟؟ بهم برخوررردد ینی من موقعی ک میخوام برم بیرون زشت میرمممممم😐
لیانگ:منظورم تیپتهههه😐هیچ وقت مجلسی اینجوری نمیزدی:/
ا.ت:خا دلم خواسسس
ا.ت:مامانینا کجان..نیستن؟
لیانگ:😐...نه رفتن خرید..
ا.ت:اها..
و رفتم بالا و لباسامو و عوض کردم و رفتن پایین..
لیانگ: آخر نگفتی کجا رفتین😐
ا.ت: عی باباا..رفتیم.....ساحل
لیانگ:اها
رفتم تو آشپزخونه و ی شیر کاکائو ورداشتم..
ا.ت:لیااااننننگگگگ
لیانگ:بلههههههه
ا.ت:شیرکاکائو میخوریییییییی؟
لیانگ:نهههه
(از آشپزخونه اومد بیرون.)
ا.ت:افری
لیانگ:چرا:/؟
ا.ت:چون اگرم میخواستی نمیدادم بهتتتت
لیانگ: :///
ا.ت:حالا کنترلو بده
لیانگ: نمیدم😐
ا.ت: بده😐
لیانگ: نمیدمممم
ا.ت رفت و خواس کنترلو از دست لیانگ بگیره
لیانگ هی کنترلو از دست اوت عقب میکشید و نمبذاشت بگیره..
ا.ت:بدههههههه
لیانگ:نمیدمممممم
ا.ت:بده دیگهههههههه
لیانگ:نمی...
ک صدای کلید اومد..
ا.ت:فک کنم مامانینا اومدن
ک پدر مادرشون اومدن داخل..
لیانگ:سلام
م.ت. ب.ت:سلاام
ا.ت:سلااامم
و بعد رفتن شام خوردن و خوابیدن..
شرایط
۳۲ لایک
بحیی
ا.ت:سلااامم
لیانگ:کجا بودی:/
ا.ت:گشتنه؟
لیانگ:چر؟
ا.ت:سلامتو خوردی😐
لیانگ:جواب منو بده://
ا.ت:ام..با دوستم بیرون بودم..
لیانگ:کدوم دوستت؟
ا.ت: با..دایون..با دایون بیرون بودیم..
لیانگ:خب کجا رفتین
ا.ت:ااااههه چقد تو سوال میپرسیییی😐
لیانگ:پسر اونجا بود ک اینجوری خوشگل کرده بودی:|؟
ا.ت:ببخشیییددد؟؟ بهم برخوررردد ینی من موقعی ک میخوام برم بیرون زشت میرمممممم😐
لیانگ:منظورم تیپتهههه😐هیچ وقت مجلسی اینجوری نمیزدی:/
ا.ت:خا دلم خواسسس
ا.ت:مامانینا کجان..نیستن؟
لیانگ:😐...نه رفتن خرید..
ا.ت:اها..
و رفتم بالا و لباسامو و عوض کردم و رفتن پایین..
لیانگ: آخر نگفتی کجا رفتین😐
ا.ت: عی باباا..رفتیم.....ساحل
لیانگ:اها
رفتم تو آشپزخونه و ی شیر کاکائو ورداشتم..
ا.ت:لیااااننننگگگگ
لیانگ:بلههههههه
ا.ت:شیرکاکائو میخوریییییییی؟
لیانگ:نهههه
(از آشپزخونه اومد بیرون.)
ا.ت:افری
لیانگ:چرا:/؟
ا.ت:چون اگرم میخواستی نمیدادم بهتتتت
لیانگ: :///
ا.ت:حالا کنترلو بده
لیانگ: نمیدم😐
ا.ت: بده😐
لیانگ: نمیدمممم
ا.ت رفت و خواس کنترلو از دست لیانگ بگیره
لیانگ هی کنترلو از دست اوت عقب میکشید و نمبذاشت بگیره..
ا.ت:بدههههههه
لیانگ:نمیدمممممم
ا.ت:بده دیگهههههههه
لیانگ:نمی...
ک صدای کلید اومد..
ا.ت:فک کنم مامانینا اومدن
ک پدر مادرشون اومدن داخل..
لیانگ:سلام
م.ت. ب.ت:سلاام
ا.ت:سلااامم
و بعد رفتن شام خوردن و خوابیدن..
شرایط
۳۲ لایک
بحیی
۶۲.۵k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.