پادشاه سنگ دل من پارت 17
ویو ات
اون واقعا مهربونه همیشه وقتی بهش نیاز دارم پیشمه دنبالش رفتم سر خدمتکار با حرص بهم نگاه میکرد یکم که از آشپزخونه دور شدیم جون کوک محکم بغلم کرد
کوک: نزدت که
ات: نه تو همیشه ب موقع میای
انقدر محکم بغلش کردم ک دردش گرفت
کوک: ات یواش تر دردم گرفت
ات: ببخشید (ولش کرد)
کوک: تو چرا انقد با نمکی... باید بریم پیش شمل دربار دنبالم بیا کوچولو
ات: من کوچولو نیستم آقای خرگوش
کوک: من خرگوشم؟
ات: اره تو خیلی شبیه خرگوشایی قیافت مثل اوناس و مثل اونا میخندی
کوک: تا حالا دقت نکرده بودم... حالا بیا دیرمون میشه
پرش زمانی پیش شمل
ویو کوک
رفتیم پیش شمل تا درباره آینده من بگه ک با ات ازدواج میکنم
شمل چشماشو بست تا تمرکز کنه اما اخم کرد
شمل: جادو
کوک: چی؟
شمل: توی این اتاق ی موجود جادویی هست نمیزاره تمرکز کنم
شروع کرد ب بو کشیدن و سمت ات رفت
شمل: تو بوی جادو میدی... تو ی جادوگری
ات: چی؟ من جادوگر نیستم
کوک: حرف دهنتو بفهم... منظورت چیه ک ات ی جادوگره
شمل: ثابت میکنم
شمل سنگی توی دستش گرفت
شمل: سنگ رو لمس کن
ویو ات
دستمو روی سنگ گزاشتم ولی اون خیلی داغ بود سریع دستم رو برداشتم و دستمو فوت کردم
ات: این خیلی داغه
شمل: این سنگ داغ نیس ولی موجودات جادویی اونو داغ حس میکنن
ویو کوک
این شمل تاحلا اشتباه نکرده
یعنی ات ی جادوگره امکان نداره ولی اگه ی درصدم درست باشه من هنوز دوسش دارم دست ات رو گرفتم و گفتم
(نکته: اون موقع جادوگران رو موجود های شیطانی میدونستن)
کوک: مهم نیس من بازم دوسش دارم
و از اونجا خارج شدم
ات: جون کوک میشه من برم استراحت کنم
کوک: معلومه ولی اینو یادت باشه من تورو با هر شکل و قیافه ای دوست دارم مهم نیست انسان باشی یا جادوگر یا هر چیزه دیگه ای من بازم دوست دارم
ات: ممنون ک انقدر دوسم داری منم تورو همجوره دوست دارم
ویو ات
رفتم تو باغ روی ی سنگ نشستم
بغضم شکست اشکایی ک جلوشونو گرفتم سراریز شد که......
شرطا برای پارت بعد
100تایی بشیم
اون واقعا مهربونه همیشه وقتی بهش نیاز دارم پیشمه دنبالش رفتم سر خدمتکار با حرص بهم نگاه میکرد یکم که از آشپزخونه دور شدیم جون کوک محکم بغلم کرد
کوک: نزدت که
ات: نه تو همیشه ب موقع میای
انقدر محکم بغلش کردم ک دردش گرفت
کوک: ات یواش تر دردم گرفت
ات: ببخشید (ولش کرد)
کوک: تو چرا انقد با نمکی... باید بریم پیش شمل دربار دنبالم بیا کوچولو
ات: من کوچولو نیستم آقای خرگوش
کوک: من خرگوشم؟
ات: اره تو خیلی شبیه خرگوشایی قیافت مثل اوناس و مثل اونا میخندی
کوک: تا حالا دقت نکرده بودم... حالا بیا دیرمون میشه
پرش زمانی پیش شمل
ویو کوک
رفتیم پیش شمل تا درباره آینده من بگه ک با ات ازدواج میکنم
شمل چشماشو بست تا تمرکز کنه اما اخم کرد
شمل: جادو
کوک: چی؟
شمل: توی این اتاق ی موجود جادویی هست نمیزاره تمرکز کنم
شروع کرد ب بو کشیدن و سمت ات رفت
شمل: تو بوی جادو میدی... تو ی جادوگری
ات: چی؟ من جادوگر نیستم
کوک: حرف دهنتو بفهم... منظورت چیه ک ات ی جادوگره
شمل: ثابت میکنم
شمل سنگی توی دستش گرفت
شمل: سنگ رو لمس کن
ویو ات
دستمو روی سنگ گزاشتم ولی اون خیلی داغ بود سریع دستم رو برداشتم و دستمو فوت کردم
ات: این خیلی داغه
شمل: این سنگ داغ نیس ولی موجودات جادویی اونو داغ حس میکنن
ویو کوک
این شمل تاحلا اشتباه نکرده
یعنی ات ی جادوگره امکان نداره ولی اگه ی درصدم درست باشه من هنوز دوسش دارم دست ات رو گرفتم و گفتم
(نکته: اون موقع جادوگران رو موجود های شیطانی میدونستن)
کوک: مهم نیس من بازم دوسش دارم
و از اونجا خارج شدم
ات: جون کوک میشه من برم استراحت کنم
کوک: معلومه ولی اینو یادت باشه من تورو با هر شکل و قیافه ای دوست دارم مهم نیست انسان باشی یا جادوگر یا هر چیزه دیگه ای من بازم دوست دارم
ات: ممنون ک انقدر دوسم داری منم تورو همجوره دوست دارم
ویو ات
رفتم تو باغ روی ی سنگ نشستم
بغضم شکست اشکایی ک جلوشونو گرفتم سراریز شد که......
شرطا برای پارت بعد
100تایی بشیم
۹.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.