همه چی از اون شب شروع شد...؟!p42
تا سرمو برگردوندم...
خودم ریختم پشمام موند....
جیمین و جونگکوکو دیدم که انقدر سفت شونه های همدیگه رو گرفته بودن که گفتم الانه که جیمین له شه....
ولی در کمال تعجب داشتن میخندیدن....😳
پس این فشار برای اینه که آشتی کردن...هووم خداروشکر...!
جونگکوک:انیونگ....👋🏻
+*نگاش نکرد*انیونگ*خجالتی*
_انیونگ...یوبو*اروم*(یوبو:عزیزم)
+هینننن....چی میگیییییی نمیبینی تنها نیستیم؟*هول*
_آره...میبینم...البته فقط زیبایی تورو که داره کم کم کورم میکنه...🤭😎(ادمینتون تو لاس زدن ریده)
+*لالمونی گرفت*
جونگکوک:اَه اَه اَه...عوققق هیونگ ریدی با این لاس زدنت...🫢🤭
_*پوکر*میدونم😑
جونگکوک:هومممم...خوبه که مید...
حرفش با صدای در و همهمه ای که توی سالن پیچید قطع شد...
درسته وقت فیلم برداری رسیده...
____________
از دستتون ناراحتم...
و بخاطر این خیلی لفتش دادم چوم گفته بودم اگه شرطا دیر برسه منم دیر میزارم....
الانم بشینید تا پارت بعدو بزارم😤😤
خودم ریختم پشمام موند....
جیمین و جونگکوکو دیدم که انقدر سفت شونه های همدیگه رو گرفته بودن که گفتم الانه که جیمین له شه....
ولی در کمال تعجب داشتن میخندیدن....😳
پس این فشار برای اینه که آشتی کردن...هووم خداروشکر...!
جونگکوک:انیونگ....👋🏻
+*نگاش نکرد*انیونگ*خجالتی*
_انیونگ...یوبو*اروم*(یوبو:عزیزم)
+هینننن....چی میگیییییی نمیبینی تنها نیستیم؟*هول*
_آره...میبینم...البته فقط زیبایی تورو که داره کم کم کورم میکنه...🤭😎(ادمینتون تو لاس زدن ریده)
+*لالمونی گرفت*
جونگکوک:اَه اَه اَه...عوققق هیونگ ریدی با این لاس زدنت...🫢🤭
_*پوکر*میدونم😑
جونگکوک:هومممم...خوبه که مید...
حرفش با صدای در و همهمه ای که توی سالن پیچید قطع شد...
درسته وقت فیلم برداری رسیده...
____________
از دستتون ناراحتم...
و بخاطر این خیلی لفتش دادم چوم گفته بودم اگه شرطا دیر برسه منم دیر میزارم....
الانم بشینید تا پارت بعدو بزارم😤😤
۱.۹k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.