(ویو شوگا)
(ویو شوگا)
بعد از چند مین جدا شدم ازش
+بیشرفت
-باشرفت😂
+باشه حالا
(ویو ا.ت )
رفتم تو اتاقم که دوستم زنگ زد
(علامت لیا@)
@الو دختر کجایی؟
+الو لیا پیش شوگا
@پیش اون برای چی مگه ازش متنفر نبودی
+آره اما تازه فهمیدم پسر عمومه
@چی توضیح بده
+کل ماجرا رو برای لیا توضیح دادم
@خوب حالا نمیای بریم بار
+بزار برم از شوگا اجازه بگیرم
@باشه بای
+بای
رفتم پیش شوگا
+شوگا می توانم برم بیرون
-نه
+چرا
-اگر بری منم باید باهات بیام
+چرا برای چی
-پدر بزرگ گفت مواظبت باشم
+باش بیا
(رفتیم لباسامونو عوض کردیم)
+بیا بریم
-باش
(لباس ا.ت و شوگا رو
برای بار میارم)
(ویو ا.ت)
رفتیم بار و من لیا رو دیدم وسط بار اینقدر مست کردم که بچیه پسر اومد سمتم تا می خواست دست به سینه هام بزنه که یهو شوگا اومد
(ویو شوگا)
داشتم می دیدم یک پسر داره دست به سینه های ا.ت میزنه
از چشام داشت خون میبارید رفتم دهنه پسره رو صاف کردم تو با.ص.نش و خونالودش کردم و ا.تو بغل کردم و بردم خونه تا چشمم به سینه هاش می خورد دیگه تحمل نداشتم
(نکته وسط فیک اصمات هم هست)
سریع زیپ لباسشو باز کردم و شروع کردم به مکیدن سینه هاش
-اوم عجب مزه ای دارن
+آره(از بس مست کرده خبرش نیست😂)
بزار منم یک کاری کنم
-اول بزار کارمو انجام بدم ل.با.مو کوبیدم به ل.با.ش و محکم مک.یدم (بقیشو نمیگم دیگه وسط داستان ایشالله 😂😈😈🤲)
بایییی ببخشید فعالیتم کمه دیگه بخاطر امتحانات😫😫
بعد از چند مین جدا شدم ازش
+بیشرفت
-باشرفت😂
+باشه حالا
(ویو ا.ت )
رفتم تو اتاقم که دوستم زنگ زد
(علامت لیا@)
@الو دختر کجایی؟
+الو لیا پیش شوگا
@پیش اون برای چی مگه ازش متنفر نبودی
+آره اما تازه فهمیدم پسر عمومه
@چی توضیح بده
+کل ماجرا رو برای لیا توضیح دادم
@خوب حالا نمیای بریم بار
+بزار برم از شوگا اجازه بگیرم
@باشه بای
+بای
رفتم پیش شوگا
+شوگا می توانم برم بیرون
-نه
+چرا
-اگر بری منم باید باهات بیام
+چرا برای چی
-پدر بزرگ گفت مواظبت باشم
+باش بیا
(رفتیم لباسامونو عوض کردیم)
+بیا بریم
-باش
(لباس ا.ت و شوگا رو
برای بار میارم)
(ویو ا.ت)
رفتیم بار و من لیا رو دیدم وسط بار اینقدر مست کردم که بچیه پسر اومد سمتم تا می خواست دست به سینه هام بزنه که یهو شوگا اومد
(ویو شوگا)
داشتم می دیدم یک پسر داره دست به سینه های ا.ت میزنه
از چشام داشت خون میبارید رفتم دهنه پسره رو صاف کردم تو با.ص.نش و خونالودش کردم و ا.تو بغل کردم و بردم خونه تا چشمم به سینه هاش می خورد دیگه تحمل نداشتم
(نکته وسط فیک اصمات هم هست)
سریع زیپ لباسشو باز کردم و شروع کردم به مکیدن سینه هاش
-اوم عجب مزه ای دارن
+آره(از بس مست کرده خبرش نیست😂)
بزار منم یک کاری کنم
-اول بزار کارمو انجام بدم ل.با.مو کوبیدم به ل.با.ش و محکم مک.یدم (بقیشو نمیگم دیگه وسط داستان ایشالله 😂😈😈🤲)
بایییی ببخشید فعالیتم کمه دیگه بخاطر امتحانات😫😫
۸۲۷
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.