love game"part¹"
love game"part¹"
تمام اعتماد به نفسش را جمع کرد و وارد دفتر شد.به بادیگاردها گفت بیرون بروند و اونا هم بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدن.درحال نشستن بر روی صندلی بود که مرد دستشو جلو آورد.دخترک سرش را بالا آورد و به مرد روبه رویش نگاه کرد. پوزخندی زد.یکی از دست هاش رو از داخل جیبش بیرون آورد و با مرد دست داد.روی صندلی نشستو سرصحبت رو باز کرد'
"جوری رفتار نکن که انگار همو نمشیناسیم هنریک"^:Clara
"هنریک لبخندی زد و لب باز کرد"
"بیا گذشته رو فراموش کنیم.نظرت چیه؟":Henrik
"فراموش؟اصلا چطور روت میشه این حرفو بزنی مرتیکه ها؟؟":Clara
"کلارا یکم آروم باش من خریت کردم عمو جان":Henrik
"تو عموی من نیستی.بعد از اون اتفاق نخواستم آدم به حساب بیارمت چه برسه به یکی از فامیلام اونم کی؟عموم"Clara
"ولی من معذرت خواستم حتی مجازاتم شدم":Henrik
"چه مجازاتی؟ده سال زندان؟تو باید اعدام میشدی مردک.تو آدم کشتی میفهمی؟خانواده بدبخت منو توی آتیش سوزوندی.اصلا اون لحظه به من فکر کردی؟میدونی من چقدر سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم؟اصلا برای چی اونکارو کردی؟بزار من الان بهت میگم.بخواطرحرص.بخواطر طمع.بخواطر اینکه تو یه عوضیهتمامعیاری.تو خانواده منو تو آتیش سوزوندی تا ارث پدرمم به تو برسه.تو که بیشتر سهمو داشتی.یعنی تو برای همون یه ذره پول خانوادمو کشتی؟تو واقعا آشغالی":Clara
:حقداری.حقداری.من واقعا متاسفم":Henrik
"میشه بیشتر از این رو مخم راه نری؟کارتو بگو":Clara
"باشه....ازت میخوام جاسوسیه یکیو بکنی":Henrik
"چقدر پول میدی؟":Clara
"۴۰دلاد":Henrik
"منظورت۴۰ میلیون دلاره دیگه؟":Clara(خیلیهههههه هااااا خواستین کامنت بزارین بگم چقدره یا خودتون برین ببینین چقدره.واقعا انگیزم از این همه پول چی بود؟نمیدونم)
"چی؟نه!!!!":Henrik
"منظورت چیه؟من زیر۹۰میلیون دلار قبول نمیکنم":Clara(ابلفضللللل)
"مگه من سر گنج نشستم دختر؟: Henrik
"تو مافیایی.بعدشم پولای خودت با اون پولایی که از بابام دزدیدی رو بزار روهم جور میشه":Clara
"ندارم":Henrik
"پس کارمون باهم تموم شد":Clara
"باشه پولو میدم":Henrik
"خیلی کم دارم میگیرم ازت":Clara
"پس۴۰میلیوندلار":Henrik(یا خداااااااا)
"با اینکه خیلی کمه.به احترام اینکه یه زمانی هم خونه هم بودیم.تافردا برام واریز کن":Clara
"باشه":Henrik
"باید جاسوسیه کیو بکنم؟":Clara
Henrik:......
تمام اعتماد به نفسش را جمع کرد و وارد دفتر شد.به بادیگاردها گفت بیرون بروند و اونا هم بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شدن.درحال نشستن بر روی صندلی بود که مرد دستشو جلو آورد.دخترک سرش را بالا آورد و به مرد روبه رویش نگاه کرد. پوزخندی زد.یکی از دست هاش رو از داخل جیبش بیرون آورد و با مرد دست داد.روی صندلی نشستو سرصحبت رو باز کرد'
"جوری رفتار نکن که انگار همو نمشیناسیم هنریک"^:Clara
"هنریک لبخندی زد و لب باز کرد"
"بیا گذشته رو فراموش کنیم.نظرت چیه؟":Henrik
"فراموش؟اصلا چطور روت میشه این حرفو بزنی مرتیکه ها؟؟":Clara
"کلارا یکم آروم باش من خریت کردم عمو جان":Henrik
"تو عموی من نیستی.بعد از اون اتفاق نخواستم آدم به حساب بیارمت چه برسه به یکی از فامیلام اونم کی؟عموم"Clara
"ولی من معذرت خواستم حتی مجازاتم شدم":Henrik
"چه مجازاتی؟ده سال زندان؟تو باید اعدام میشدی مردک.تو آدم کشتی میفهمی؟خانواده بدبخت منو توی آتیش سوزوندی.اصلا اون لحظه به من فکر کردی؟میدونی من چقدر سختی کشیدم تا به اینجا رسیدم؟اصلا برای چی اونکارو کردی؟بزار من الان بهت میگم.بخواطرحرص.بخواطر طمع.بخواطر اینکه تو یه عوضیهتمامعیاری.تو خانواده منو تو آتیش سوزوندی تا ارث پدرمم به تو برسه.تو که بیشتر سهمو داشتی.یعنی تو برای همون یه ذره پول خانوادمو کشتی؟تو واقعا آشغالی":Clara
:حقداری.حقداری.من واقعا متاسفم":Henrik
"میشه بیشتر از این رو مخم راه نری؟کارتو بگو":Clara
"باشه....ازت میخوام جاسوسیه یکیو بکنی":Henrik
"چقدر پول میدی؟":Clara
"۴۰دلاد":Henrik
"منظورت۴۰ میلیون دلاره دیگه؟":Clara(خیلیهههههه هااااا خواستین کامنت بزارین بگم چقدره یا خودتون برین ببینین چقدره.واقعا انگیزم از این همه پول چی بود؟نمیدونم)
"چی؟نه!!!!":Henrik
"منظورت چیه؟من زیر۹۰میلیون دلار قبول نمیکنم":Clara(ابلفضللللل)
"مگه من سر گنج نشستم دختر؟: Henrik
"تو مافیایی.بعدشم پولای خودت با اون پولایی که از بابام دزدیدی رو بزار روهم جور میشه":Clara
"ندارم":Henrik
"پس کارمون باهم تموم شد":Clara
"باشه پولو میدم":Henrik
"خیلی کم دارم میگیرم ازت":Clara
"پس۴۰میلیوندلار":Henrik(یا خداااااااا)
"با اینکه خیلی کمه.به احترام اینکه یه زمانی هم خونه هم بودیم.تافردا برام واریز کن":Clara
"باشه":Henrik
"باید جاسوسیه کیو بکنم؟":Clara
Henrik:......
۱.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.