part21(psycho lover)
از زبان کوک
بعد ناهار با تهیونگ رفتیم توی اتاقم که باهم صحبت کنیم
نشستم پشت میزم و سرمو توی دستام گرفتم و گفتم: تهیونگ تو میگی چیکار کنم؟ اگه بفروشمش دیگه نمیتونم ببینمش و نه تنها به خودم بلکه به کارینا و بقیه هم صدمه می زنم
تهیونگ گفت: کاش راهی بود که بشه نفروشیش
گفتم: کلی پول بابتش گرفتم چطوری ممکنه
تهیونگ گفت: درسته قدرت کافی نداری و نمیتونی ازش مراقبت کنی ولی یه لحظه منطقی فکر کنیم این دختر ۱۷ سال با اون کانگ سوجون عوضی بوده بقیه عمرش هم زجر بکشه؟ این انصاف نیست
گفتم: تو ایده ای داری؟ من واقعا نمیخوام اعتمادش نسبت به من از بین بره
نیم ساعت تمام هر دوتامون ساکت بودیم فکر می کردیم یهو تهیونگ مثل برق گرفته ها پاشد و سریع گفت: یه فکری دارم مطمئنم جواب میده
گفتم: خیلی خب آروم باش ...چه فکری؟
در حالی که سرشو می خاروند گفت: هنوز اون پولی که گرفتی رو داری؟ با تعجب گفتم: آره دارم
لبخند مستطیل شکلی زد گفت: خوبه پس ...جونگ کوک تو پول رو پس بده بعد به طرف بگو که دختره خودکشی کرده ا/ت هم برای مدتی بفرست یه جایی که پیداش نکنن
قشنگ باورشون میشه
نفسمو کلافه بیرون دادم گفتم: چی میگی واسه خودت من بگم خودکشی کرده اونا هم به همین سادگی باور کنن؟
(ویز بلا نسبت 😂)
تهیونگ گفت: یه مدتی شاید بیشتر از ۱ سال دوری ا/ت رو تحمل کن بفرستش یه کشور دیگه بعدا یه آدمی هم با اسم ا/ت توی قبر میزاریم دیگه از این واقعی تر؟!
اصلا صحنه سازی هم می کنیم اونا که هنوز ا/ت رو ندیدن پس مشکلت چیه؟
گفتم:مشکلم اینه که...
بعد ناهار با تهیونگ رفتیم توی اتاقم که باهم صحبت کنیم
نشستم پشت میزم و سرمو توی دستام گرفتم و گفتم: تهیونگ تو میگی چیکار کنم؟ اگه بفروشمش دیگه نمیتونم ببینمش و نه تنها به خودم بلکه به کارینا و بقیه هم صدمه می زنم
تهیونگ گفت: کاش راهی بود که بشه نفروشیش
گفتم: کلی پول بابتش گرفتم چطوری ممکنه
تهیونگ گفت: درسته قدرت کافی نداری و نمیتونی ازش مراقبت کنی ولی یه لحظه منطقی فکر کنیم این دختر ۱۷ سال با اون کانگ سوجون عوضی بوده بقیه عمرش هم زجر بکشه؟ این انصاف نیست
گفتم: تو ایده ای داری؟ من واقعا نمیخوام اعتمادش نسبت به من از بین بره
نیم ساعت تمام هر دوتامون ساکت بودیم فکر می کردیم یهو تهیونگ مثل برق گرفته ها پاشد و سریع گفت: یه فکری دارم مطمئنم جواب میده
گفتم: خیلی خب آروم باش ...چه فکری؟
در حالی که سرشو می خاروند گفت: هنوز اون پولی که گرفتی رو داری؟ با تعجب گفتم: آره دارم
لبخند مستطیل شکلی زد گفت: خوبه پس ...جونگ کوک تو پول رو پس بده بعد به طرف بگو که دختره خودکشی کرده ا/ت هم برای مدتی بفرست یه جایی که پیداش نکنن
قشنگ باورشون میشه
نفسمو کلافه بیرون دادم گفتم: چی میگی واسه خودت من بگم خودکشی کرده اونا هم به همین سادگی باور کنن؟
(ویز بلا نسبت 😂)
تهیونگ گفت: یه مدتی شاید بیشتر از ۱ سال دوری ا/ت رو تحمل کن بفرستش یه کشور دیگه بعدا یه آدمی هم با اسم ا/ت توی قبر میزاریم دیگه از این واقعی تر؟!
اصلا صحنه سازی هم می کنیم اونا که هنوز ا/ت رو ندیدن پس مشکلت چیه؟
گفتم:مشکلم اینه که...
۱۷.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.