خب این پارت رو ریوشی جون نوشته^^
اسلاید 2 عکس ایگایه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 57
سناریو:جادوی شکوه
-------------------------------------------
ایگای:خب عزیزم؟^^
یومه:هل دادن ایگای*
ایگای:ن دیگه عزیزم ببین....
ریوشی :تو ذهن:یا خدا بد شد
تغلید صدای زن ایگای*
داد*ایگایییی سامااااا .....یلحظه بیاین کار مهمی دارمممم
ایگای :رفتن
ریوشی:تو ذهن:ریدم ریدم ریدم
ریوشی:قایم شدن*
کمی بعد*
اومدن تو اتاق ایگای*
یومه خوبی؟
یومه:عوم ...آره...
ریوشی:گرفتن دست یومه دویدن*
خب ...بیا بمون تو اتاق من....
نمیدونه تو با من دوستی...
برا همین اینورا نمیاد...
فعلا بمون تا اوضاع آروم شه....
یومه:عوم ممنون^^...
ریوشی:^^
یومه:تو از من....بدت نمیاد؟
ریوشی:ن چرا؟چون رفتی با ایگای؟
یومه:آره...
ریوشی:عاا...چرا من باید بدم بیاد؟
تو واسه خودتی علایقت هم واسه خودته....من چرا باید ناراحت شم؟
یومه:آخه همه مخصوصا دازای و چویا از من بدشون اومده
ریوشی:عوم...میدونم....برای ماموریت بوده ک بهش نزدیک شی
ولی خب اینجور هم نباید زود قضاوت کرد ^^
یومه:^^...
ریوشی:خب...عیخدا تغلید صداش روم اثر گذاشته....
صداش هی کلفت نازک میشه*
فک کنم حنجره ام ب فاخ رفت...
یومه:چ کنیم حالا...احتمالا بعد همه جا رو دنبالم بگرده...
ریوشی:نگران نباش ی فکری میکنیم....
درو قفل میکنم...چون کلید هم داره میتونه باز کنه
پس روزنه قفل رو با شکار دستکاری میکنم نتونه باز کنه...
یومه:عوم ...باش
ریوشی:فقل کردن در*
شکار*
خب اینم از این..
راستی مکان پرونده ها اصلی...
یومه:بعدا میفهمی..
ریوشی :ن دیگه ن دیگه...
اینجان تو دستان من 😈
در اوردن مدارک*
عیح عیح...فک کرده...
یومه:به به.... •-•
ریوشی:عیح عیح 😈
خب حالا اینا رو چ کنم؟
یومه:فعلا دستت باشه ....گمشون نکنی...
ریوشی:باش...
ادامه دارد....
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارت 57
سناریو:جادوی شکوه
-------------------------------------------
ایگای:خب عزیزم؟^^
یومه:هل دادن ایگای*
ایگای:ن دیگه عزیزم ببین....
ریوشی :تو ذهن:یا خدا بد شد
تغلید صدای زن ایگای*
داد*ایگایییی سامااااا .....یلحظه بیاین کار مهمی دارمممم
ایگای :رفتن
ریوشی:تو ذهن:ریدم ریدم ریدم
ریوشی:قایم شدن*
کمی بعد*
اومدن تو اتاق ایگای*
یومه خوبی؟
یومه:عوم ...آره...
ریوشی:گرفتن دست یومه دویدن*
خب ...بیا بمون تو اتاق من....
نمیدونه تو با من دوستی...
برا همین اینورا نمیاد...
فعلا بمون تا اوضاع آروم شه....
یومه:عوم ممنون^^...
ریوشی:^^
یومه:تو از من....بدت نمیاد؟
ریوشی:ن چرا؟چون رفتی با ایگای؟
یومه:آره...
ریوشی:عاا...چرا من باید بدم بیاد؟
تو واسه خودتی علایقت هم واسه خودته....من چرا باید ناراحت شم؟
یومه:آخه همه مخصوصا دازای و چویا از من بدشون اومده
ریوشی:عوم...میدونم....برای ماموریت بوده ک بهش نزدیک شی
ولی خب اینجور هم نباید زود قضاوت کرد ^^
یومه:^^...
ریوشی:خب...عیخدا تغلید صداش روم اثر گذاشته....
صداش هی کلفت نازک میشه*
فک کنم حنجره ام ب فاخ رفت...
یومه:چ کنیم حالا...احتمالا بعد همه جا رو دنبالم بگرده...
ریوشی:نگران نباش ی فکری میکنیم....
درو قفل میکنم...چون کلید هم داره میتونه باز کنه
پس روزنه قفل رو با شکار دستکاری میکنم نتونه باز کنه...
یومه:عوم ...باش
ریوشی:فقل کردن در*
شکار*
خب اینم از این..
راستی مکان پرونده ها اصلی...
یومه:بعدا میفهمی..
ریوشی :ن دیگه ن دیگه...
اینجان تو دستان من 😈
در اوردن مدارک*
عیح عیح...فک کرده...
یومه:به به.... •-•
ریوشی:عیح عیح 😈
خب حالا اینا رو چ کنم؟
یومه:فعلا دستت باشه ....گمشون نکنی...
ریوشی:باش...
ادامه دارد....
۳.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.