رسیدم خونه ی مامانم رفتم تو
رسیدم خونه ی مامانم رفتم تو
ته:تیناسا کجایی(داد میزنه)
مامان:تهیونگ چی شده
ته:تیناسا کجاست
متمان :توی اتاقش
ته رفت سمت اتاقش میخواست در رو باز کنه که تیناسا خودش باز کرد میخواست حرف بزنه که تهیونگ هلش داد تو و در رو قفل کرد تفنگ رو در اورد و روی سر تیناسا گذاشت گفت یه بار دیگه به من و خانواده ام نزدیک شی میکشمت
نه با تنفک و نه با دارو با دستای خودم جرت میدم
خلاصه
تهیونگ رفت
ته: الو
نامجون: میای شب بریم بار
ته: ارع
نامجون: توی بار همیشگی میبینمت
ته:خدافز
♥
توی اتاقم نشسته بودم داشتم به ته فک میکردم
زنگ زد
برداشتم
ات:الو ته حالت خوبه کجاییی جواب بده
ته:یه نفس بگیر رسیدم خونه
ات بلند شد رفت سمت در و بازش کرد دید تهیونگ پشت دره بغلش کرد
ات:به بار دیگه بدون من جایی بری.
ته: ببخشید ببخشید فعلا بیا بریم خونه
ساعت ۷نیم بود
تهیونگ داشت حاضر میشد بره بار
ته:ات من دارم میرم
ات:تهیونگیی
ته: درخواست داری...اجازه میخوای...
ات:خب میشه بزاری برم کنسرت
ته:نه خطر ناکه
ات:با بادیگاردم میرم
ته: نه
ات: خواهشششششش میکنم(کیوت)
ته:باشه ولی لباس باز نپوش ها
ات:چشم
ات رفت حاضر شد زنگ زد به فیلیکس
ف: سلام ات
ات:حاضری
ف:واسه چی
ات: کنسر..
ف: تا ۱۰دقیقه دیگه اونجام
ات:خدافز
ویو فیلیکس
از حموم در اومدم ات زنگ زد یادم رفته بود قراره بریم کنسرت
بابا ف: کجا میری
ف: سر کار
بابا ف:باشه خدافز
۱۰دفیقه بعد
ته:تیناسا کجایی(داد میزنه)
مامان:تهیونگ چی شده
ته:تیناسا کجاست
متمان :توی اتاقش
ته رفت سمت اتاقش میخواست در رو باز کنه که تیناسا خودش باز کرد میخواست حرف بزنه که تهیونگ هلش داد تو و در رو قفل کرد تفنگ رو در اورد و روی سر تیناسا گذاشت گفت یه بار دیگه به من و خانواده ام نزدیک شی میکشمت
نه با تنفک و نه با دارو با دستای خودم جرت میدم
خلاصه
تهیونگ رفت
ته: الو
نامجون: میای شب بریم بار
ته: ارع
نامجون: توی بار همیشگی میبینمت
ته:خدافز
♥
توی اتاقم نشسته بودم داشتم به ته فک میکردم
زنگ زد
برداشتم
ات:الو ته حالت خوبه کجاییی جواب بده
ته:یه نفس بگیر رسیدم خونه
ات بلند شد رفت سمت در و بازش کرد دید تهیونگ پشت دره بغلش کرد
ات:به بار دیگه بدون من جایی بری.
ته: ببخشید ببخشید فعلا بیا بریم خونه
ساعت ۷نیم بود
تهیونگ داشت حاضر میشد بره بار
ته:ات من دارم میرم
ات:تهیونگیی
ته: درخواست داری...اجازه میخوای...
ات:خب میشه بزاری برم کنسرت
ته:نه خطر ناکه
ات:با بادیگاردم میرم
ته: نه
ات: خواهشششششش میکنم(کیوت)
ته:باشه ولی لباس باز نپوش ها
ات:چشم
ات رفت حاضر شد زنگ زد به فیلیکس
ف: سلام ات
ات:حاضری
ف:واسه چی
ات: کنسر..
ف: تا ۱۰دقیقه دیگه اونجام
ات:خدافز
ویو فیلیکس
از حموم در اومدم ات زنگ زد یادم رفته بود قراره بریم کنسرت
بابا ف: کجا میری
ف: سر کار
بابا ف:باشه خدافز
۱۰دفیقه بعد
۸.۹k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.