(`عشق بی روح` )

(`عشق بی روح` )

P²⁶


کوک ویو

گوشیم داشت زنگ میخورد که برداشتمش و دیدم جیمین داره زنگ میزنه

جیمین: سلام داداش
کوک : سلام داداشم خوبی
ج : مرسی تو خوبی شنیدم ۲ روز دیگه دارین عقد میکنین
کوک : اره اگه خدا بخاد
ج : پس مبارک باشه
کوک : ج میگم میتونی بای برا عقدم
ج : اره داداش چرا نیام
کوک : باشه پس ممنون
ج : خواهش داداش
کوک : خداحافظی جیمین شی
ج : خداحافظ کوک

ات : کوک جیمین چی گفت
کوک : هیچی تبریک میگفت همین

ات: اها

کوک : ات شب بریم رستوران
ات : اره بریم

کوک: باشه پس شب ساعت ۸ میام دنبالت

که کوک میره شرکت

فلش بک به ساعت ۶

ات ویو

رفتم حموم و اومدم و آماده شدم یه ارایش کم کردم و لباس هام رو پوشیدم ( عکس می زارم ) و دیدم ساعت ۱۰ دقیقه به ۸ که رفتم دم در تا کوک بیاد


کوک ویو

کارم رو تموم کردم و رفتم دنبال ات تا باهم بریم رستوران وقتی دیدمش موهاش رو فر کرده بود و یه لباس خیلی خوشکل پوشیده بود و رفتم پیشش

کوک : سلام نفسم
ات : سلام عشقم
کوک : میبینم خوشکل کردی خوشگل بودی ماه شدی
ات : مرسی تو هم خیلی جذاب شدی
کوک : ممنون عشقم بریم دیگه
ات : بریم




حمایت سانشاینام 🦋🍻
شرط ۱۵۵ تایی بشیم
تا پارت بعد بای 🌛🌙👋🏻