«عروسک خیمه شب بازی»
«عروسک خیمه شب بازی»
پارت: ۳٠
چند قدم دیگه رفتم
نه دیگه نمیتونستم
روی دو زانوهام افتادم
بدنم انگار رو ویبره بود
خدایا بچم سالم بمونه
کاش زودتر صبح بشه...
دیگه جون ندارم
نمیدونم چند ساعته وسط جاده افتادم
فقط میدونم تا صبح چیزی نمونده
چشمام داره بسته میشه
جون ندارم
یه قطره اشک از چشمم چکید
حتی دیگه اشکی ام نداشتم
هوا انقدری سرد بود که حس میکردم الان اشکم تبدیل به یخ میشه
صدای ماشین اومد
امیدوار شدم
یا نه
نکنه منو وسط جاده نبینه و بزنه بهم ؟
اگه هم نزنه هیچکس به یه زن مشکوک جا و مکان نمیده نه؟
هر لحظه منتظر بودم بیاد و از روم رد شد
نزدیک و نزدیکتر شد
درست تو یه قدمیم پاشو گذاشت رو ترمز
پارت: ۳٠
چند قدم دیگه رفتم
نه دیگه نمیتونستم
روی دو زانوهام افتادم
بدنم انگار رو ویبره بود
خدایا بچم سالم بمونه
کاش زودتر صبح بشه...
دیگه جون ندارم
نمیدونم چند ساعته وسط جاده افتادم
فقط میدونم تا صبح چیزی نمونده
چشمام داره بسته میشه
جون ندارم
یه قطره اشک از چشمم چکید
حتی دیگه اشکی ام نداشتم
هوا انقدری سرد بود که حس میکردم الان اشکم تبدیل به یخ میشه
صدای ماشین اومد
امیدوار شدم
یا نه
نکنه منو وسط جاده نبینه و بزنه بهم ؟
اگه هم نزنه هیچکس به یه زن مشکوک جا و مکان نمیده نه؟
هر لحظه منتظر بودم بیاد و از روم رد شد
نزدیک و نزدیکتر شد
درست تو یه قدمیم پاشو گذاشت رو ترمز
۸۱۲
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.