part (اخر)
از زبان ا.ت
ا.ت : مطمئنی؟ 😔
جیوو: اره خو ی سینگل بدبختم من 🗿
ا.ت : یونگی پشمه؟ 🗿
جیوو: یونگی چیه 🗿
مینو : 🗿
جیوو: اهااااا یادم رفت 😔
( این چقد کصخله )
یونگی : بدبختی ابراز علاقه هم بلد نیست وقتی میخواد صدام کنه بم میگه هوی
ا.ت : این زاتش اینه ..همه چیز خوبه هااا فقد یکم سگ اخلاقه
جیوو: میخوایید بخوایید نمیخوایید هم سرتونو بکوبید تو دیوار همینه که هست
ا.ت : نمیخوام درد داره •-•
جیوو : پس همین شرایط و باید قبول کنید 🗿
ا.ت : راستی بی تر ادبا کادوهام کووو
جیوو : خو بشینین تا ببینیم کادو ها چیه 🌚
ا.ت : یسس•-•
همه کادو هارو باز کردم
ا.ت : امروز...بهترین روز زندگیم بود •-•
جیوو : دیگه ببخشید عشقم چیزی کم بود ببخش دیگه ?
ا.ت : چی میگی باواا همین ک فقد کوک میومد خوب بوددد
جیوو: اصن تقصیر منه واست تولد گرفتم پفیوز ی تشکری چیزی اشغال
ا.ت : گو قولدم•-•
جیوو : دیگه نخور ?
ا.ت : باش•-•
کوک جفتم نشسته بود امروز بهترین روز زندگیم بود...خیلی عوض شده از اون اخرین بازی ک دیدمش تقریبا دستم هم اندازه دستش بود ولی الان خودم کنارش اینقدیم 🤏
ا.ت : کوک
کوک : جونم
ا.ت : خیلی ددی شدی
کوک : خودتم از اول بیبی بودی بیبی تر شدی
ا.ت : راستی بیاید همین الان بریم شهر بازیییی•-•
جین : بریییممم اتفاقا خیلی خوب هممیشه امشب بریم
ا.ت : یسسسسس
یونگی ب جین : خیره سرت ینی ت از ما بزرگتری از ا.ت بچه تر شدی
ا.ت : الان چرا منو میاری وسط گوزو
یونگی : چون ت از هممون کوچیکتری...میدونی خیلی وقته یه کلمه ای رو بت نگفتم
ا.ت : چ کلمه ای
یونگی : پاستوریزه
کفشمو در اوردم
یونگی : نه نه گوه خوردم
میخواستم برم سمتش ولی کوک بغلم کرد
کوک : مگه نمیخواستی بریم شهر بازی یلا بریم
ا.ت : اوکییی (눈‸눈)
رفتیم شهر بازی و تا ساعت 1 شب اونجا بودیم و کلی خوش گذشت
ا.ت : امروز بهترین روز زندگیمهههه..برای صدمین بار•-•
جیوو: امروز خیلی روز قشنگی بود واقعا
ا.ت : اوهوم..خیلی هم خسته شدیم
خودمو انداختم رو کوک
جیوو : معلومه خیلی حالا برید خونه حسااابی خستگی در کنید 🌚
ا.ت : اوکی..خودافیس•-•
جیوو : خدافز🌚
قصه ما ب سر رسید کلاغه ب خونش نرسید یلا راحت شدین تموم شد رف 😂
ا.ت : مطمئنی؟ 😔
جیوو: اره خو ی سینگل بدبختم من 🗿
ا.ت : یونگی پشمه؟ 🗿
جیوو: یونگی چیه 🗿
مینو : 🗿
جیوو: اهااااا یادم رفت 😔
( این چقد کصخله )
یونگی : بدبختی ابراز علاقه هم بلد نیست وقتی میخواد صدام کنه بم میگه هوی
ا.ت : این زاتش اینه ..همه چیز خوبه هااا فقد یکم سگ اخلاقه
جیوو: میخوایید بخوایید نمیخوایید هم سرتونو بکوبید تو دیوار همینه که هست
ا.ت : نمیخوام درد داره •-•
جیوو : پس همین شرایط و باید قبول کنید 🗿
ا.ت : راستی بی تر ادبا کادوهام کووو
جیوو : خو بشینین تا ببینیم کادو ها چیه 🌚
ا.ت : یسس•-•
همه کادو هارو باز کردم
ا.ت : امروز...بهترین روز زندگیم بود •-•
جیوو : دیگه ببخشید عشقم چیزی کم بود ببخش دیگه ?
ا.ت : چی میگی باواا همین ک فقد کوک میومد خوب بوددد
جیوو: اصن تقصیر منه واست تولد گرفتم پفیوز ی تشکری چیزی اشغال
ا.ت : گو قولدم•-•
جیوو : دیگه نخور ?
ا.ت : باش•-•
کوک جفتم نشسته بود امروز بهترین روز زندگیم بود...خیلی عوض شده از اون اخرین بازی ک دیدمش تقریبا دستم هم اندازه دستش بود ولی الان خودم کنارش اینقدیم 🤏
ا.ت : کوک
کوک : جونم
ا.ت : خیلی ددی شدی
کوک : خودتم از اول بیبی بودی بیبی تر شدی
ا.ت : راستی بیاید همین الان بریم شهر بازیییی•-•
جین : بریییممم اتفاقا خیلی خوب هممیشه امشب بریم
ا.ت : یسسسسس
یونگی ب جین : خیره سرت ینی ت از ما بزرگتری از ا.ت بچه تر شدی
ا.ت : الان چرا منو میاری وسط گوزو
یونگی : چون ت از هممون کوچیکتری...میدونی خیلی وقته یه کلمه ای رو بت نگفتم
ا.ت : چ کلمه ای
یونگی : پاستوریزه
کفشمو در اوردم
یونگی : نه نه گوه خوردم
میخواستم برم سمتش ولی کوک بغلم کرد
کوک : مگه نمیخواستی بریم شهر بازی یلا بریم
ا.ت : اوکییی (눈‸눈)
رفتیم شهر بازی و تا ساعت 1 شب اونجا بودیم و کلی خوش گذشت
ا.ت : امروز بهترین روز زندگیمهههه..برای صدمین بار•-•
جیوو: امروز خیلی روز قشنگی بود واقعا
ا.ت : اوهوم..خیلی هم خسته شدیم
خودمو انداختم رو کوک
جیوو : معلومه خیلی حالا برید خونه حسااابی خستگی در کنید 🌚
ا.ت : اوکی..خودافیس•-•
جیوو : خدافز🌚
قصه ما ب سر رسید کلاغه ب خونش نرسید یلا راحت شدین تموم شد رف 😂
۲۸۹.۰k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.