"عشق نابجا" پارت دوم
ویو ا/ت
وای خداااا پاهامممم..درد میکنه..
ا/ت:هانا خدا ازت نگذره باهام خورد شدن شکستن هیچی ازشون نمونده..
هانا:به من چه میخواستی نیوفتی دنبالم..
ا/ت:اگه نمیترسونیدم دنبالت نمیکردم..
هانا:اره جون خودت تو که سگ پاچه گیری..
ا/ت:هاناااا*داد*
هانا:باشه بابا غلط کردم..
ا/ت:بریم سر کلاس دیر نشه ..
رفتیم سر کلاس تا خانم کیم استادمون اومد..
کیم:سلام بچه هاا*پر انرژی*
بچه ها:سلام*بی انرژی*
کیم:نکنه هنوز خوابیینن؟پاشین زودباشینن
استاد کیم خیلی خانم مهربون و پسر انرژیه
کیم:بچه ها امروز ی دانش آموز جدید داریم
حدس میزنم کیه..همون پسره که خورد بهم
اومد داخل خودش بود..
ا/ت:یس..درست گفتم..*آروم*
هانا:چی یس؟خل شدی؟*آروم*(ا/ت و هانا بغل همدیگه نشستن البته با توجه با دبیرستان های کره ..میدونین دیگه؟)
ا/ت:هیچی وللش*آروم*
جونگ کوک:سلام به همگی..من جئون جونگ کوک هستم ..از دیدنتون خوشحالم..
کیم:سلام پسرم خوش اومدی برو بشین اونجا..*اشاره به بغل جیمین و پشت سر ا/ت*
وای پشت سر منهه..آه.. وسط زنگ کلاس بودیم که ..
ویو جونگ کوک
من از اولشم اهل درس خوندن نبودم..نمرات خوبم فقط از سر شانس بودن(دقیقا منه)..پس حوصلم خیلی سر رفته بود..روی ی کاغذ نوشتم..(علامت کوک+علامت ا/ت×)
+اسمت چیه؟
کاغذ پرت کردم که خورد تو سرش..
یهویی برگشت سمتم..برگه رو برداشت و آروم گفت ..
ا/ت:چته وحشی*آروم که جونگ کوک بفهمه*
ایش..
یچیزایی روش نوشت و داد بهم..
×ا/تم..چرا؟
+همینجوری..جوجه(بچه ها این حرفاشون روی کاغذه هر وقت اسم خودشون رو نوشتم اون موقع دارن حرف میزنن)
×جوجه باباته..
+بهت ادب یاد ندادن..
×چرا دادن ولی با هرکس باید مث خودش رفتار کرد نه؟
+خیلی خری
×نظر لطفتونه...
زنگ خورد..خب خداروشکر..
کیم:خب بچه ها ..اینم از این درس ..بعدا میبینمتون..
ا/ت برگشتم سمتم
ا/ت:هعی وحشی..
جونگ کوک:اسم دارمااا
ا/ت:آهای اسم..
جونگ کوک:میزنمتاااا
ا/ت:خرگوشی..
جونگ کوک:چیه خرسی
ا/ت:من خرسم؟تابحال که جوجه بودم..
جونگ کوک:حالا نظرم عوض شد ..خرس براندازه تره واست..
تهیونگ/هانا:چخبره؟
من وا/ت یهویی نگاهمون افتاد بهشون ..پسرا و دوست ا/ت بالا سرمون بودن..
جی هوپ:از کی تاحالا اینقدر رفیق شدین
نامجون:داداش اینا باهم نمیسازن..
جونگ کوک:شما اینو میشناسین
جیمین:معلومه ما همه توی این کلاس بودیم تو تازه اومدی ..
یونگی:میشه بریم غذا بخوریم گشنمه؟..
ا/ت:یونگی اوپاااا..
یونگی:یونگی اوپاااا*ادا درآوردن*
ا/ت: ادا در نیار هرچی نباشه ازم بزرگتری هاااا..
جونگ کوک:چرا ازش کوچیک تری؟
ا/ت:نمیدونم یکسال از همتونکوچیکترم...ولی توی این کلاسمم هه..
.
.
حمایتتتتتتتتتت؟"_
وای خداااا پاهامممم..درد میکنه..
ا/ت:هانا خدا ازت نگذره باهام خورد شدن شکستن هیچی ازشون نمونده..
هانا:به من چه میخواستی نیوفتی دنبالم..
ا/ت:اگه نمیترسونیدم دنبالت نمیکردم..
هانا:اره جون خودت تو که سگ پاچه گیری..
ا/ت:هاناااا*داد*
هانا:باشه بابا غلط کردم..
ا/ت:بریم سر کلاس دیر نشه ..
رفتیم سر کلاس تا خانم کیم استادمون اومد..
کیم:سلام بچه هاا*پر انرژی*
بچه ها:سلام*بی انرژی*
کیم:نکنه هنوز خوابیینن؟پاشین زودباشینن
استاد کیم خیلی خانم مهربون و پسر انرژیه
کیم:بچه ها امروز ی دانش آموز جدید داریم
حدس میزنم کیه..همون پسره که خورد بهم
اومد داخل خودش بود..
ا/ت:یس..درست گفتم..*آروم*
هانا:چی یس؟خل شدی؟*آروم*(ا/ت و هانا بغل همدیگه نشستن البته با توجه با دبیرستان های کره ..میدونین دیگه؟)
ا/ت:هیچی وللش*آروم*
جونگ کوک:سلام به همگی..من جئون جونگ کوک هستم ..از دیدنتون خوشحالم..
کیم:سلام پسرم خوش اومدی برو بشین اونجا..*اشاره به بغل جیمین و پشت سر ا/ت*
وای پشت سر منهه..آه.. وسط زنگ کلاس بودیم که ..
ویو جونگ کوک
من از اولشم اهل درس خوندن نبودم..نمرات خوبم فقط از سر شانس بودن(دقیقا منه)..پس حوصلم خیلی سر رفته بود..روی ی کاغذ نوشتم..(علامت کوک+علامت ا/ت×)
+اسمت چیه؟
کاغذ پرت کردم که خورد تو سرش..
یهویی برگشت سمتم..برگه رو برداشت و آروم گفت ..
ا/ت:چته وحشی*آروم که جونگ کوک بفهمه*
ایش..
یچیزایی روش نوشت و داد بهم..
×ا/تم..چرا؟
+همینجوری..جوجه(بچه ها این حرفاشون روی کاغذه هر وقت اسم خودشون رو نوشتم اون موقع دارن حرف میزنن)
×جوجه باباته..
+بهت ادب یاد ندادن..
×چرا دادن ولی با هرکس باید مث خودش رفتار کرد نه؟
+خیلی خری
×نظر لطفتونه...
زنگ خورد..خب خداروشکر..
کیم:خب بچه ها ..اینم از این درس ..بعدا میبینمتون..
ا/ت برگشتم سمتم
ا/ت:هعی وحشی..
جونگ کوک:اسم دارمااا
ا/ت:آهای اسم..
جونگ کوک:میزنمتاااا
ا/ت:خرگوشی..
جونگ کوک:چیه خرسی
ا/ت:من خرسم؟تابحال که جوجه بودم..
جونگ کوک:حالا نظرم عوض شد ..خرس براندازه تره واست..
تهیونگ/هانا:چخبره؟
من وا/ت یهویی نگاهمون افتاد بهشون ..پسرا و دوست ا/ت بالا سرمون بودن..
جی هوپ:از کی تاحالا اینقدر رفیق شدین
نامجون:داداش اینا باهم نمیسازن..
جونگ کوک:شما اینو میشناسین
جیمین:معلومه ما همه توی این کلاس بودیم تو تازه اومدی ..
یونگی:میشه بریم غذا بخوریم گشنمه؟..
ا/ت:یونگی اوپاااا..
یونگی:یونگی اوپاااا*ادا درآوردن*
ا/ت: ادا در نیار هرچی نباشه ازم بزرگتری هاااا..
جونگ کوک:چرا ازش کوچیک تری؟
ا/ت:نمیدونم یکسال از همتونکوچیکترم...ولی توی این کلاسمم هه..
.
.
حمایتتتتتتتتتت؟"_
۱۰.۷k
۲۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.